رضا آشفته، دبیر نخستین جشنواره تئاتر آرخه با انتشار یادداشتی درباره پوستر جشنواره گفته است:«… پوستر طاها ذاکر به نوعی دارد فحوای جشنواره تئاتر آرخه را به چالش میکشد که در شعر حضرت مولانا چکیده شده است: انسانم آرزوست.
انسانی که انگار رنگ پرانده باشد از این دنیایی که در آن خاکستریها دارد چیره میشوند بر کلیتی فضایی که میتواند یادآور واژۀ جهان باشد. جهانی که به ظاهر باید لبریز از رنگهای چندگانه باشد اما در این هیاهوی بسیار انگار رنگها پریده باشد اما در پس خیال، به ویژه خیال هنرمندان راستین هنوز هم نشانی از این رنگها هست چنانچه در چند جای این پوستر رنگها خودی نشان میدهند و هنوز هم بر ماهیت جهان و انسان دلالت میکنند و حالا توهمی از آن قاب تصور باشد و شاید هم کاملا رویا شده باشد.
به هر تقدیر اگر بپذیریم که جهان راستین و انسان به عنوان مرکز ثقل آن از هستی رنگ باخته باشند؛ حالا در این پوستر عناصر بصری با در کنار هم قرار گرفتن تجسمی از او را بر ما آشکار کنند. انسانی که برآمده از طبیعت و وابسته به آن است اما در روزگار ما خیلی تنهاتر از همۀ اعصار پیش از این است و چنین است که این تنهایی در نیمه تنۀ بالایی است که هرم قلب، سر و ذهن، و روح را تجلی میسازد. انسانی که به حرکت شناخته میشود و دستهایش آفرینشگر است و خلاقیت او ریشه در ذهن و اعماق وجودیاش دارد اما تا دست نباشد هنرش بر ما آشکار نمیشود. دستهایی که این سبزینگی آفرینش را در یک دایرۀ سبز بر ما نمایان میسازند.
چنار رمزگشایی میکند از طبیعتی که باید باشد تا دوباره رنگ و رویی بر تن انسان آورده شد و اگر درخت باشد یعنی همچنان حضور طبیعت در زندگی آدمی مسجل خواهد بود و اینگونه هست که انسان همچنان میتواند امیدوارانهتر به زندگی ادامه دهد. تداوم بقای هر انسانی در تداوم طبیعت است و اگر آسیبی بر روح و روانش وارد آمده به دلیل اختلال در سیستم طبیعت است و این رنگ خاکستری گویای فضایی است که در آن سبز هنر و سبز طبیعت ما را به کنشی پویا و پر تکاپو برای دگرگونی همه چیز فرا میخواند. اگر انسان تنهاست، اگر دچار جدایی و طلاق میشود و اگر همواره بر جنگ و آتش دامن است و پیامد حرمان و اندوه و افسردگی است؛ خواه ناخواه باید که خود را به مسیری متفاوت و خلاف آمد این دنیای ویرانگر سمت و سو دهد. رسیدن به مرزهای آرامش و آشتی درنگ درباره انسان را به دنبال میآورد همان انسانی که همواره در گذر تاریخ آرزویی بزرگ بوده است و شاید دیگر رو به نیستی میرود و ما نیز بیهوده داریم آخرین فریادها را میزنیم که همگی بیدار شویم از ای غفلت و ناآگاهی گسترده و فراگیر و شاید صدایمان به جایی برسد و بنابراین هنوز هم کورسوی امیدی هست.
پیوست نیم تنۀ انسان به آنچه زمینه خاکستری است؛ باز هم درنگ هنرمندانهای است از طاها ذاکر طراح نوجویی که با چنین رویکردی دارد زاویه دید متفاوتی را پیش روی مخاطبانش قرار میدهد که رنگ خاکستری را بتوانند این با بار مثبتاش ارزیابی کنند: رنگ خاکستری نماد اعتماد و اطمینان، بیطرفی، عقل و هوش، آرامش، سازش، استقلال و رسمیت است. یعنی بشود اینگونه وجوه هنرمندانه یک جشنواره مستقل و خصوصی را به درنگی انسانی برای بازیابی انسان پیوست کرد. پیوستی که در آن همه چیز به غایت زیباییها منجر میشود.
در پایین بالاتنۀ انسان یک نور موضعی هست، جایی که در آن هنر تئاتر نمایان میشود. سایهای از همان برگ چنار است که انگار در یک لحظۀ اکسپرسیونیستی دارد واگویۀ میکند رنجهای وارد بر خویشتن را به نمایندگی از کل طبیعت که امروز در مسیر تهدیدها و ویرانیها واقع شده است و شاید این همان عالم مثل افلاطون است که فراتر از هر بازنمود نامعقولانهای ما را به اندیشیدن به خود و جهان پیرامونمان وامیدارد که این هم کارکرد و پیامد استقرار تئاتر در جهان انسانی است.»
جشنواره تئاتر آرخه این روزها در دو تالار تماشاخانه نوفل لوشاتو تا 28 آبانماه در حال برگزاری است.