آینده هنر ۲۰ سال بعد چگونه خواهد بود؟

سالواتور موندی اثر لئوناردو داوینچی، در سال ۲۰۱۷ به قیمتی بیش از ۴۵۰ میلیون دلار فروش رفت و گران‌ترین نقاشی فروخته‌شده لقب گرفت
آینده گرچه نامعلوم است، برخی عوامل مهم را در افق پیش رو نمی‌توان انکار کرد. از میان این عوامل می‌توان به تغییرات اقلیمی و جمعیتی و نیز دگرگونی‌های جغرافیایی- سیاسی اشاره کرد. به بیان دیگر، در آینده درواقع فقط تغییر است که قطعیت دارد- حال چه از نوع مطلوب باشد و چه از نوع نامطلوب. در چنین چشم‌اندازی برای پیش‌بینی آینده هنر ضروری است که به چگونگی واکنش هنرمندان به این دگرگونی‌ها توجه کنیم . همچنین باید به این‌ موضوع بپردازیم که هنر در زمان حال و آینده در تحقق چه اهدافی می‌کوشد.

براساس گزارش‌ها تا سال ۲۰۴۰ تبعات تغییرات اقلیمی ناشی از دخالت انسان اجتناب‌ناپذیر خواهد بود و به همین سبب دگرگونی‌های زیست‌محیطی به مساله محوری هنر و زندگی بدل خواهد شد. هنرمندان در آینده در دوره پسا-‌انسان و پسا-آنتروپوسین (دوره دست‌کاری بشر در طبیعت) با اموری همچون هوش مصنوعی، تشکیل جوامع انسانی در کرات دیگر و نیز احتمال نابودی بشریت دست‌وپنجه نرم خواهند کرد.

سیاست‌های هویتی که در هنر پیرامون جنبش‌هایی همچون “من هم” و نیز “جان سیاهان مهم است” شکل گرفت، در آینده در قالب نگرش محیط زیست‌گرایی رشد خواهد کرد. همچنین به‌صورت همزمان سیاست و مهاجرت بیش‌تر در کانون توجه قرار خواهد گرفت. هنر به طرز فزاینده‌ای متنوع خواهد شد و شاید دیگر چندان هم به آن‌چه امروز از هنر انتظار داریم شباهت نبرد. در آینده پس از آگاهی از این‌که زندگی‌‌های‌مان در اینترنت در دسترس همگان است و حریم خصوصی از دست رفته، ناشنا‌س‌ماندن احتمالا بیش‌تر مطلوب خواهد بود تا مشهورشدن، و به جای هزاران لایک و فالوئر، تشنه اصالت و ارتباط خواهیم بود. هنر به جای ‌آن که فردی باشد می‌تواند بیش از پیش جمعی و نیز تجربه‌محور شود.

جهان هنر منحصر به خواص نخواهد بود؟
جفرین ام هِیز، نمایشگاه‌گردان می‌گوید:” من تصور می‌کنم که هنر ۲۰ سال دیگر متغیرتر از امروز باشد.” او می‌افزاید:” مرزهای میان انواع و قالب‌های گوناگونی که در دیدگاه متعارف، هنر نامیده می‌شوند از میان می‌رود. افزون‌بر‌این فکر می‌کنم که هنر بیش‌تر از پیش نمایان‌گر تغییرات قومیتی باشد. بیش‌تر از گذشته هنرمندان غیرسفیدپوست داشته باشیم و آثار افزون‌تری از هنرمندان زن و سایر اقلیت‌ها ببینیم.”

نمایشگاه اخیر هِیز با حضور گروه افریکوبرا در ماه می ۲۰۱۹ در بخش جنبی دوسالانه ونیز افتتاح شد. در این نمایشگاه که “عصر قوم” نام داشت، آثار گروهی از هنرمندان سیاه‌پوست که کم‌تر شناخته و تحسین‌شده بودند برای مخاطبان بین‌المللی به نمایش درآمد. گروه افریکوبرا از هنرمندان سیاه افریقایی-امریکایی تشکیل شده ‌است که در دهه ۱۹۶۰ در جنوب شیکاگو کار و زندگی می‌کردند.

هِیز می‌گوید: “امیدوارم در بیست سال آتی همزمان با تغییراتی که در عرصه هنر رخ می‌دهد و همراه با کوشش هنرمندانی که افق‌های جدید می‌گشایند و جریان‌های نو را به پیش می‌برند، موسسات نیز تنها سود مالی را در نظر نگیرند و به شیوه‌های جدید و متنوع بیان و عرضه هنر با تامل و تعمقی بیش‌تر بیندیشند. روش‌هایی نو که در آن استفاده از افراد گوناگون نه تنها در سطح نمایشگاه‌گردان که در سطح رهبری هنری نیز ضروری است.”

مودو دنگ، هنرمند و نمایشگاه‌گردان سنگالی می‌گوید:” آینده هنر از آن سیاهان است.” امروزه هنر آفریقایی‌ها، آفریقایی-آمریکایی‌ها، آفریقایی-اروپایی‌ها و نیز آفریقایی-لاتین‌ها در جهان رایج است و در کانون توجه قرار دارد. این دگرگونی نتیجه گشودن عرصه برای هنرمندانی است که خارج از میهن‌شان زندگی و کار می‌کنند. افرادی که آثارشان را ورای گفتمان کلیشه‌‌های استعماری و نژادی درباره سیاهان و پیکر سیاه می‌آفرینند. هنر انتزاعی، نمایشگاه‌گردانی و هنر اجرای سیاهان با استقبال مواجه شده است. دنگ که آثارش در مجموعه دائمی وزارت خارجه امریکا به نمایش درآمده است، می‌افزاید:” من و دیگرانی که در سنگال تازه‌استقلال‌یافته بزرگ شده‌ایم و هویت‌مان را در جایگاه یک ملت جست‌وجو می‌کنیم، مهاجرت را نه به‌مثابه مساله که همچون راه حل در نظر می‌گیریم.”

تغییراتی که هیز و دنگ پیش‌بینی می‌کنند به معنی ظهور موج جدید هنر سیاهان، لاتین‌ها، دگرباشان، بیگانگان، فمینیست‌ها و هنرهای “دیگر” نیست، این جریان‌ها خود از تاریخ‌هایی طولانی برخوردارند. این دگرگونی‌ها را می‌توان این‌گونه تفسیر کرد که بازار هنر و نیز موسسه‌ها واجد اطلاعات افزون‌تر از هنرمندان اقلیت خواهند بود و در قبال آنان پذیرش و تنوع سلیقه بیش‌تری نشان خواهد داد. درواقع، هنر- متاثر از گذشته غنی هنرمندان متفاوت-دیگر همچون اکنون غرب‌گرا و اروپامحور نخواهد بود.


تابلوی روزگاران گذشته (۱۹۹۷) اثر کری جمیز مارشال، به قیمت ۲۱ میلیون دلار فروخته شد. این رقم برای یک نقاش زن آفریقایی-امریکایی، که همچنان در قید حیات است، رکوردی به شمار می‌آید.

کنش‌گری
کارزارهای هنر کنش‌گرا که به مساله پاسخ‌گویی قدرت توجه نشان می‌دهند و بر سازوکار روابط پنهانی قدرت‌مندان و پول کثیف در جهان هنر نور می‌تابانند، از نشانه‌های تغییر به شمار می‌آیند. “از این عرصه استعمارزدایی کن”، گروهی است از هنرمندان و کنش‌گران که کارزارهایی با موضوع مسائل اقوام بومی، آزادی سیاهان، رهایی فلسطین، دستمزد کارگران، و مبارزه علیه نوسازی‌های خوشایند طبقه متوسط ترتیب می‌دهند. آن‌ها این روزها در داخل موزه هنرهای ویتنی نیویورک علیه رئیس هیات مدیره‌ این موسسه اعتراض می‌کنند. رئیس هیئت مدیره این موزه، مالک شرکتی است که گاز اشک‌آور تولید می‌کند که علیه مردمان سراسر جهان به کار گرفته می‌شود.

هنرمندان و فعالان این گروه نخستین افرادی نیستند که به اخلال‌گری، که بیش‌تر علیه موسسات انجام می‌گیرد، روی آورده‌اند. در خلال جنگ جهانی اول گروهی از هنرمندان که خود را دادا می‌نامیدند، به اخلال‌گری و تجربه‌گرایی به‌مثابه قالبی برای اعتراض به خشونت جنگ روی آوردند. دادا رادیکال‌ترین جریان هنری آوانگارد در اوایل قرن بیستم بودند. از پی آنان در دهه ۱۹۶۰هنرمندان جریانی هنری موسوم به فلوکسوس از تجربه‌های مشابهی برای غافلگیری و بی‌معناانگاری بهره جستند تا فهم متعارف هنری و اجتماعی آن دوران را دگرگون سازند. میراث این جریان‌های هنر اجرایی در آثار هنرمندانی مانند پل مک‌کارتی و رابرت مپلتورب دیده می‌شود. دوروتی بیل نویسنده کتاب “شوک” در اثرش می‌نویسد:” کارکرد شوک در این جریان‌ها تلاش برای ایجاد تغییر در جامعه بوده است. این کوشش‌ها با انکار این ایده که اثر هنری باید معنادار باشد، مرتبط بود و در آن متجلی می‌شد.”

کریس شارپ، نمایشگاه‌گردان می‌گوید:” امیدوارم که هنر همچنان عرصه‌ای باشد برای نوآوری‌های فرمی، تجربه‌های رادیکال و خارج از چارچوب. هنر برای این‌که بتواند همچنان از ابزارسازی سرمایه‌داری، سیاست و ایدئولوژی در امان بماند، باید فضایی پدید آورد که در آن فارغ از ارزش‌داوری‌ درستی یا نادرستی اندیشه‌ورزی شود. تفکری که با ابزارهای کمی و معیار‌های کیفی نمی‌توان سنجیدش.” هنگامی که ما در این باره گفت‌وگو می‌کردیم، شارپ از جانب گالری لولو در مکزیکوسیتی به میلان رفته بود و بعد از آن هم به ونیز سفر می‌کرد تا در نمایشگاه‌گردانی غرفه نیوزلند در دوسالانه ونیز با دکتر زارا استنهوپ و دن میچل(هنرمند) همکاری کند.

آن‌هایی که به هنر برای هنر اعتقاد دارند ممکن است بگویند که هنر به‌مثابه نیرویی خارج از قاعده باید از دایره هنجارهای اجتماعی و ایدئولوژیک بیرون بماند وگرنه ماهیتش تغییر می‌‌یابد. برخی از کارشناسان مانند شارپ استدلال می‌کنند که تمایل افزون‌تر هنر به کنش‌گرایی همچون حرکت در سراشیبی لغزنده است که توقف در آن ممکن نیست.( گرچه خود او همچنان اعتقاد دارد که غیرممکن است که هنر غیرسیاسی بماند.) از منظر کنش‌گرایانه، هنر ابزاری برای تصویرکردن غایت یا معنابخشی به ابژه نیست، بلکه نیرویی است که در آن فرایند تجربه‌ای رادیکال منجر به آفرینش اثری هنری می‌شود؛ برساخته‌ای که قدرت را به پاسخ‌گویی وادار می‌کند. نباید برای هنر در زمان حال یا آینده غایتی متصور شویم، زیرا هنر نیرویی است بر ضد جهانی‌سازی؛ فرایندی که هنرمندان باید در آن خلل ایجاد کنند و به جهانیان هشدار دهند که از خواب غفلت بیدار شوید.

نقاشی نمرده است
بیست سال دیگر دویست سال از زمانی می‌گذرد که پل دلاروش، نقاش فرانسوی، گفت:” نقاشی مرده است”. بسیاری دلایلی منطقی به دست می‌دهند که نقاشی قالب چندان مناسبی برای هنر آوانگارد به شمار نمی‌آید. هنرمندان ایده اصلی دلاروش را بی‌نهایت‌بار تکرار و بازآفرینی کردند، اما درحالی‌که در این مدت رسانه‌هایی جدید در عرصه هنر در کانون توجه قرار گرفتند و بعد کنار رفتند، نقاشی همچنان جایگاه خود را حفظ کرده است.

عرضه نقاشی همچنان مهم‌ترین نیروی پیش‌برنده در دنیای هنر، حراجی‌ها و نگارخانه‌ها محسوب می‌شود و همه رکوردهای فروش را قبضه کرده است. نقاشی‌های مدرنی که در نیمه اول قرن بیستم کشیده شده، همچنان به فروش می‌رسند و از پربهاترین و پرطرفدارترین آثار در بازار هنر به شمار می‌آیند. در میان گران‌ترین نقاشی‌های به فروش رفته در تاریخ هنر، از ده اثر نخست، نه تابلو در بازه زمانی ۱۸۹۲ تا ۱۹۵۵ خلق شده‌اند. تنها استثنا، نقاشی سالواتور موندی، تابلوی تازه کشف‌شده لئوناردو داوینچی است که به قیمت بیش از ۴۵۰ میلیون دلار فروخته شد و گران‌ترین نقاشی به‌فروش‌رفته به شمار می‌آید. اگر توجه کنید همه نقاشی‌های این فهرست را مردانی سفیدپوست کشیده‌اند، که تصویری امیدبخش از برابری به دست نمی‌دهد.

بعید است که بیست سال دیگر بازار هنر از جنبه فروش نقاشی چندان متفاوت با امروز باشد و این عرصه همچنان بیش‌تر در انحصار نقاشی‌های مدرن خواهد ماند. اما به‌احتمال آثاری که نیمه دوم قرن بیستم پدید آمده‌اند- از جمله کارهای زنان و اقلیت‌های دیگر- ارزش بیش‌تری خواهد یافت. در سال ۲۰۱۷ نقاشی بدون عنوان(۱۹۸۴) اثر ژان میشل باسکیت، هنرمند سیاه، رکوردی جدید بر جای گذاشت. این تابلو به قیمت ۱۱۰ میلیون دلار به فروش رسید و به گران‌ترین اثر هنری معاصر که در حراجی فروخته‌شده بدل شد. پارسال بازار هنر معاصر آفریقایی‌های خارج از این قاره نیز رکوردهایی زد. نقاشی روزگاران گذشته اثر کری جیمز مارشال به قیمت ۲۱ میلیون دلار فروخته شد که برای یک نقاش زن آفریقایی-آمریکایی که همچنان در قید حیات است، یک رکورد به شمار می‌آید.


چیدمانی اثر جاستین بریس گریگلیا؛ او از هنرمندانی است که در آثارش به تغییرات اقلیمی توجه می‌کند

آینده‌های متکثر
مایته بورجاباد، نمایشگاه‌گردان زن در بخش معماری و طراحی در موسسه هنر شیکاگو می‌گوید:” ما باید برای رخدادهایی که در آینده روی می‌دهد آماده باشیم.” به‌بیان دیگر تغییراتی رخ خواهد داد که ما انتظارش را نداریم. درواقع باید برای آینده‌های گوناگون،و نه‌تنها یک آینده، آمادگی داشته باشیم.

در نظر بورجاباد موزه تنها مکانی برای چینش آثار و اشیاء نیست، بلکه صحنه‌ای است که صداهای گوناگون در آن طنین می‌اندازد و شنیده می‌شود. پس در نظر او نمایشگاه‌گردان در‌واقع یک میانجی است. موزه عرصه‌ای برای پرورش ایده‌ها به‌ شمار می‌آید که به خلق اثری جدید منجر می‌شود. بورجاباد می‌افزاید: “من فکر می‌کنم که آینده هنر متکثر خواهد بود و ما تنها با یک آینده سروکار نخواهیم داشت.”

بورجاباد ادامه‌ می‌دهد: “موسسه‌ها و مجموعه‌های فرهنگی بسیار سیاست‌زده‌اند و به تداوم و تثبیت درکی جزم‌اندیشانه از تاریخ دامن می‌زنند. به همین‌سبب است که مجموعه‌هایی همچون موسسه هنر شیکاگو ‌دستمایه‌ای چشمگیر در اختیارمان قرار می‌دهند تا بتوانیم تاریخ هنر را از نو و به صورت جمع یعنی “تاریخ‌های هنر” باز‌نویسی کنیم.”

در سال ۲۰۴۰ شاید هنر به آن‌چه اکنون هنر می‌دانیم شبیه نباشد ( مگر این‌که نقاشی باشد)، و به هر چیز دیگری شباهت برد. در آینده روح‌ زمانه- به تعبیر فلسفی- به یک شیوه بازنمایی نخواهد شد، بلکه ما با بازنمایی‌های روح‌های متکثر زمانه مواجه می‌شویم که به نسبت تعدد و گوناگونی هنرمندان متنوع خواهد بود. هنرمند‌‌-کنش‌گراها در صف اول شورش‌های سیاسی جای خواهند گرفت؛ تجربه‌های فرمی در هنر رسانه‌ها و عرصه‌های تازه را – حتی خارج از کره زمین- جست‌وجو خواهند کرد؛ و بازارهای هنر امریکای لاتین و آسیا و افریقا پررونق خواهد بود. پس دست کم می‌توان گفت که در این چشم‌انداز، جهان فرهنگی غرب باید بشتابد تا از قافله عقب نماند.

منبع