« روزگاری نه چندان دور «پوستر»، نه تصویر پوستر، همان اعلانی که در تیراژ بالا چاپ و بر در و دیوار شهر به نحوی چسبانده میشد، برای ما طراحان گرافیک یک شیء مقدس بود؛ آن قدر مقدس که عیار حرفهای و حتی هنری کارمان را در چارچوب مستطیلیاش میسنجیدیم و میسنجیدند. پوستر اگر چاپ – آن هم چاپ افست یا سیلک – نمیشد، گویی وجاهت قانونی پیدا نمیکرد. برای به عضویت درآمدن (بخوانید به رسمیت شناخته شدن) در انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، کارمان لاجرم باید چاپ افست میشد؛ چاپ دیجیتال از دید اهل فن حکم یک اثر ناپخته دانشجویی را داشت که در سالانههای گرافیک هم به رسمیت شناخته نمیشد. گویی مسئله نقد کیفیت طراحی در گرو گذشتن طرح از هفت خوان لیتوگرافی، زینک، سیلندرهای رنگارنگ ماشینهای هایدلبرگ و دستگاه برش بود؛ فرایندی که برای طراح پوستر بهسان یک مراسم آئینی مینمود؛ در آخر، آن جسم ارزشمند، آن پاداش ملموس، در تعداد فراوان از زیر چاپ بیرون میآمد و چه کسی جز طراح گرافیک میداند که آن لحظه چه شوری داشت؟
این همان حسی است که با ورق زدن آلبوم عکسهای چاپ شده به همه ما دست میدهد. ارزشی که هیچگاه در مرور انبوه عکسهای دیجیتال دیده نمیشود. از آن روزها دیر زمانی نگذشته است؛ اما پوستر دیگر آن شیء مقدس نمینماید؛ آن ویترین پر زرق و برق دارد تبدیل به یک خاطره میشود؛ زمانی که نمایشگاههای رنگ و وارنگ پوستر اینجا و آنجا برگزار میشد کسی نمیدانست که آن کف زدنها چیزی جز مرثیههایی پر طمطراق برای وداع با پوستر نیستند؛ پوستری که آرام آرام از بستر شهر رخت بر بسته بود و بر دیوار گالریها آخرین نفسهای دوران طلاییاش را میکشید، اکنون تبدیل به یک کالای بازنشسته شده است؛ سفارش طراحی پوستر دیگر موضوعیتی ندارد؛ اگر هم دارد در حد شکلی از ادای احترام به پوستر و محدود به فضاهای عموما هنری است، به این صورت که تک رنگ یا دو رنگ، در تیراژ محدود و با نهایت صرفهجویی در هزینهها، چاپ شده و در آخر فقط چند نسخه از آن به صورت نمادین بر دیوار نصب میشود؛ این دوران گذار آن قدر سریع گذشت که حتی پوستر چاپ دیجیتال شده نیز مجال آن چنانی برای دیده شدن پیدا نکرد؛ در زمانهای که «چاپ» دیگر نه بهصرفه است و نه به اندازه شبکههای اجتماعی قدرت تکثیر یک اثر را دارد، ابعاد پوستر از آن ۱۰۰ در ۷۰ افسانهای تا قطع صفحه نمایش گوشیهای هوشمند کوچک شده است؛ حتی استانداردهای طراحی پوستر تغییر کرده است؛ نوشتهها خلاصه تر شدهاند، کوچک شدهاند؛ این یعنی برای دیدن ظرافتهای تایپوگرافی باید روی گوشیهای تلفن همراه ذرهبین گذاشته شود.
از طرف دیگر لوگوی حامیان مالی باید درشتتر باشند اگر اطلاعات پوستر خوانده هم نشد مهم نیست، همان نوشتهها بصورت زیرنویس خارج از قاب پوستر تایپ شدهاند. فرهنگ خوانش نوشتار در پلتفرمهایی چون اینستاگرام چیز دیگریست؛ تصویر را ببین متن زیرش را بخوان! چیزی به نام خوانش همزمان متن و تصویر تبدیل به عادت غریبی شده است؛ پوستر دیگر پوستر نیست. شاید باید عنوان دیگری برایش پیدا کرد.
موضوع نمایشگاه نقاشیهای محمود آزادنیا فرصتی را بوجود آورد که به این مسأله بیشتر فکر کنیم. مواجهه انسان معاصر با طبیعت پیرامونش را در حوزه فعالیتهای خودمان به چالش کشیدیم؛ فرایند پیچیده و پر کاری را برای طراحی پوستر این نمایشگاه تعریف کردیم. پوستری با ابعاد ۱۰۰ در ۷۰ به صورت چهار رنگ چاپ کردیم و تعداد زیادی از آن را در نقاط کور شهر، جاهایی که هیچ زمان رنگ پوستر به خود ندیده است و نخواهد دید نصب کردیم. این پوسترها احتمالا چند باری دیده شده اند یا شاید جنازه شان بالاخره دیده شود. از خودمان میپرسیم اگر بر فرض همین پوسترها را در بهترین نقاط دید نصب میکردیم، چند نفر سرشان را بلند کرده و چند لحظهای در برابر طرح درنگ میکردند؟ »
پروژه دیگری از استودیو چپ چین در روزرنگ را اینجا ببینید.