هر از گاهی، طراحانی که در مسیر شغلی خود احساس سردرگمی میکنند، بهجای تماس با یک مربی واقعی، سراغ ChatGPT میروند تا از آن مشورت بگیرند. این هوش مصنوعی همیشه در دسترس است، فوراً پاسخ میدهد و معمولاً هم حرفهای دلگرمکنندهای میزند: «تو فوقالعادهای، رسیدن به هدفت آسان است.»
اما پژوهش تازهای نشان داده که ۴۱ درصد از کارکنان نسل Z بیشتر از مربیان انسانی به هوش مصنوعی اعتماد دارند. در حالی که منابع متعددی برای راهنمایی خلاقان وجود دارد، نیمی از این نسل ترجیح میدهند درباره مشکلات کاری با یک ربات گفتوگو کنند، نه با انسان.
نَت ماهر (Nat Maher)، بنیانگذار شبکهی «Kerning the Gap» که در زمینهی تنوع در طراحی فعالیت دارد، هشدار میدهد: «ابزارهای هوش مصنوعی میتوانند نقش داربست را در مسیر رشد ایفا کنند، اما جوهر واقعی مربیگری چیزی است که فقط از انسان برمیآید.»
او میگوید: «یک مربی واقعی دو ویژگی دارد که هیچ رباتی ندارد: همدلی ناشی از تجربهی زیسته و چالشی که در زمان درست شما را به فکر وامیدارد.»
مربی خوب فقط تشویقکننده نیست؛ دوستی حرفهای است که با اعتماد شما روبهرو میشود و همین اعتماد به او اجازه میدهد تا با مهربانی، ضعفهایتان را یادآوری کند و شما را نسبت به اهدافتان پاسخگو نگه دارد.
هوش مصنوعی نمیتواند احساسات پنهان شما را بخواند یا از اضطرابهای درونیتان آگاه شود. این ابزار همیشه دوستداشتنی است چون مدام میگوید «چه ایدهی خوبی!»، اما همانطور که ماهر اشاره میکند: «هوش مصنوعی هیچوقت حقیقت تلخ را به شما نمیگوید و در لحظات سخت کنارتان نمینشیند.»
در واقع، الگوریتمها فاقد آن ظرافت و هوش هیجانی هستند که رشد واقعی را رقم میزند.
مربیگری میتواند مسیر حرفهای یک طراح را در کوتاهمدت و بلندمدت تغییر دهد. شاید موضوع بر سر درخواست افزایش حقوق باشد یا مدیریت یک اختلاف کاری؛ چیزهایی که هوش مصنوعی فقط میتواند دربارهشان راهکار کلی بدهد، نه اینکه در جزئیات تجربه همراهتان باشد.
یک مربی واقعی موقعیتهای دشوار را به بخشهای قابلمدیریت تقسیم میکند، راهبردهای شخصی ارائه میدهد و شجاعت اقدام را در شما تقویت میکند. پس از هر موفقیت، اعتمادبهنفستان بیشتر میشود و همین حس، سوخت چرخهای مثبت برای دستیابی به اهداف بزرگتر خواهد بود.

ماهر میگوید طی یک سال گذشته دیده که کارآموزان خجالتی به مرور به طراحانی فعال و باانگیزه تبدیل شدهاند. حتی برخی از آنها در مسیر جدیدی قدم گذاشتهاند—چه تغییر شغل باشد یا تغییر تخصص—و همین خود یک موفقیت محسوب میشود.
اثر موجی مربیگری نیز چشمگیر است: شاگردان امروز، فردا خود به مربیان تازهای تبدیل میشوند و این تجربه را در محیط کاری گسترش میدهند. او این روند را «مربیگری معکوس» مینامد؛ وقتی مثلاً یک طراح ارشد مرد، شاگردی زن را راهنمایی میکند، خودش هم از زاویهای تازه به مسائل نگاه میکند—درکی که از دل تجربهی انسانی حاصل میشود، نه از گفتوگو با یک ماشین.
بیشتر بخوانید: هوش مصنوعی مشکل کلیشهسازی دارد
البته این به معنای کنار گذاشتن هوش مصنوعی نیست. ابزارهای تولیدی میتوانند دستیار خوبی برای جمعآوری اطلاعات یا ایدهپردازی باشند، اما نباید جایگزین رابطههای انسانی شوند.
جادوی مربیگری در اعتماد و مسئولیتپذیری نهفته است—دانستن اینکه کسی واقعاً به شما اهمیت میدهد، همان مسیر را پیشتر رفته و ماه بعد از شما خواهد پرسید: «خب، بالاخره انجامش دادی؟»
هوش مصنوعی اگر کار را عقب بیندازید، اهمیتی نمیدهد، اما یک مربی انسانی شما را به چالش میکشد—و همین تفاوت، تعیینکننده است.
چگونه در استودیو فرهنگ مربیگری ایجاد کنیم؟
- سبک و منظم باشید: لازم نیست برنامهای بزرگ یا جلساتی بیپایان طراحی کنید. ماهر میگوید در طرح او، هر دو نفر هر ۴ تا ۶ هفته تنها ۹۰ دقیقه گفتگو دارند—زمانی اندک با بازدهی بالا.
- دسترسی به مربیان را سرمایهگذاری کنید: اگر استودیوی کوچکی دارید و افراد باتجربهی زیادی در اختیار نیستند، میتوانید از شبکههای بیرونی یا نشستهای غیررسمی با طراحان باسابقه بهره بگیرید.
- ترکیب متنوعی از مربیان ایجاد کنید: مربیگری نباید فقط میان افراد همفکر انجام شود. گفتوگوی میان طراح و برنامهنویس، یا میان افراد با جنسیت و پیشزمینههای متفاوت، ذهن هر دو را باز میکند.
- هدفگذاری و پایانبندی مشخص داشته باشید: مسیر مربیگری باید آغاز، هدف و نقطهی پایان داشته باشد. در پایان، دستاوردها مرور، چالشها بررسی و مسیر بعدی مشخص شود.
در نهایت باید به یاد داشت که هرچند هوش مصنوعی ابزار شگفتانگیزی در دنیای خلاقیت است، اما جایگزین تجربه و همدلی انسانی نمیشود.
رشد حرفهای، سفری درازمدت است؛ نه دویدن در مسیر میانبُرهای یککلیکی.

