هوش مصنوعی در ظاهر همهی ما را به نوعی «مدیر هنری» تبدیل کرده است؛ اما آیا همه واقعاً میتوانند مدیر هنری باشند؟ این پرسش یادآور سؤال مشابهی است که همزمان با فراگیر شدن تلفنهای همراهِ مجهز به دوربین مطرح میشد: «حالا که همه یک دوربین در جیبشان دارند، آیا این پایان کار عکاسان و دوربینهای حرفهای و گرانقیمت آنهاست؟»
آن زمان بحثهای داغ و پرهیجانی شکل گرفت؛ عکاسان از حرفهی خود دفاع میکردند و گروهی دیگر از راهی تازه و فراگیر برای ثبت تصاویر حمایت میکردند. با گذشت زمان، پاسخ این پرسش به یک «هم این و هم آن» تبدیل شد.
بله، عکاسان همچنان کاملاً ضروریاند. آنها تخصص و خلاقیت را به این حوزه میآورند تا مطمئن شوند عکسهایی که میگیرند، پیام را شفاف منتقل میکند و از نظر احساسی مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد. در عین حال، عکاسی برای عموم مردم نیز باز مانده است و هرکسی میتواند آن را تجربه کند.
آیا این موضوع خلاقیت را در فرآیند عکاسی تضعیف یا حذف کرده است؟ قطعاً نه. اگر چیزی باشد، عکاسان را وادار کرده سطح کار خود را بالاتر ببرند و راههای تازهای برای زنده و جذاب نگهداشتن هنرشان پیدا کنند.
آیندهی مدیریت هنری
به نظر میرسد همین منطق دربارهی مدیریت هنری نیز صادق است. هوش مصنوعی امکان آزمودن این حوزه را برای افراد بیشتری فراهم کرده است؛ بهطوریکه خلق کانسپت و نمونهسازی سریع ایدهها اکنون با چند پرامپت سادهی هوش مصنوعی ممکن شده است. کاری که پیشتر در انحصار مدیران هنری آموزشدیده و بااستعداد بود، ناگهان برای هرکسی—حتی کارفرمایی که هزینهی پروژه را میپردازد—قابل دسترس شده است.
این وضعیت احتمالاً در کوتاهمدت به کاهش ارزش مدیریت هنری منجر میشود، چرا که افراد فاقد مهارت هم «دست به امتحان» میزنند. با این حال، در نهایت مدیریت هنریِ هدایتشده توسط انسان برنده خواهد شد. در نهایت، همین مدیریت هنری انسانی است که باعث میشود بازیهایی مانند Clair Obscur: Expedition 33 و فیلمهایی چون Spider-Man: Beyond the Spider-Verse تجربهای خاص و متمایز داشته باشند.
بیشتر بخوانید: هوش مصنوعی رسماً به سراغ شغل طراحان گرافیک آمده است
مدیریت هنری مبتنی بر هوش مصنوعی مانند یک شتابدهندهی خلاق عمل میکند و موانع سنتیِ مهارت فنی طراحی و زمان را از میان برمیدارد. این موضوع به معنای حذف نیاز به خلاقیت انسانی نیست؛ بلکه ظهور هوش مصنوعی، مدیران هنری انسان را وادار به تکامل میکند. این تکامل چگونه رخ میدهد؟ دستکم از دو مسیر:
۱. همدلی
یکی از ارکان اصلی مدیریت هنری و داستانگویی، همدلی است. تنها انسانها قادرند زمینههای فرهنگی ظریف، ملاحظات اخلاقی و دستیابی به طنین احساسی واقعی را مدیریت کنند. این ویژگیها ریشه در تجربهی زیستهی مشترک دارند؛ چیزی که هوش مصنوعی، بهعنوان ابزاری مبتنی بر تقلید الگوها، اساساً قادر به بازتولید معنادار آن نیست. بنابراین، مدیران هنری انسان در این حوزه همچنان برتری خود را حفظ میکنند.
۲. هدفمندی و چشمانداز
مدیریت هنری مبتنی بر هوش مصنوعی میتواند دادهها و ایدههای موجود را بازترکیب کند؛ اما این تنها انسان است که میتواند خلاقیت غیرخطی را هدایت کند، انحرافهای آگاهانه یا ایدههای جهشی را وارد فرآیند کند و روندهای تازهای بسازد.

فراتر از اینها، مدیریت هنری به مهارتهای انسانیِ ضروری دیگری نیز نیاز دارد؛ از جمله رهبری تیم، مذاکرههای پیچیده و تبدیل بازخوردهای ذهنی و مبهم کارفرما به اقدامات مشخص. یادگیری استفاده از هوش مصنوعی برای ایجاد بهرهوریهای ضروری، امری اجتنابناپذیر است؛ اما این به معنای زائد شدنِ کل این نقش نیست.
تسلیم نشوید!
با ظهور هوش مصنوعی، دلسرد شدنِ بسیاری از فعالان خلاق قابل درک است. برخی شغل خود را از دست دادهاند و کسانی که توان تطبیق ندارند، ممکن است احساس تهدید کنند. با این حال، هنوز زمان کافی برای شکلگیری مسیر تازهای در صنایع خلاق وجود دارد. (مارتین نبِلونگ نیز دربارهی اینکه چرا نباید از هوش مصنوعی ترسید، توصیههایی ارائه میدهد.)
این مسیر بر خلاقیت، همدلی و چشمانداز انسانی استوار است؛ مسیری که مستلزم آن است هوش مصنوعی در جایگاه درست خود قرار گیرد و در خدمت انسان باشد، نه بالعکس. مسئله این نیست که فقط قویترینها زنده میمانند؛ بلکه به نظر میرسد آینده به شجاعت آن دسته از خلاقانی تعلق دارد که حاضرند به جاهایی قدم بگذارند که دیگران نرفتهاند.
منبع: +


