دیرزمانی است، با اظهار نظر طراحان گرافیک پیرامون موضوعات و رویدادهای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در قالب مُد اجتماعی منتقد مواجه هستیم. اتفاقی که در سالهای اخیر روند رو به رشدی را دارا بوده و بیانگر وَهم مسئولیت اجتماعی هنرمند است.
آیا می توان این نوع فعالیت در بستر رسانههای جمعی را کنشگری اجتماعی نامید!؟
با در نظر گرفتن مولفههای چرخه کنشگری و نگاهی دقیقتر به فعل مذکور، در اصل واکنشی را شاهد هستیم که میتوان عنوان ” کنشگری منفعلانه ” را به آن نسبت داد.
آنجا که طراح، بدون فهم و سابقه موثر در راستای حل مساله اجتماعی، به انتظار نشسته تا رخدادی در جامعه نمایان شود و در همراهی با موج ایجاد شده، به بیان مخالفت و نظرات منتقدانه پرداخته و در قامت تهی حامی مردم ظاهر شود.
با پذیرش این نکته که انسان عصر شبکه، در سیطره ناخودآگاه خود است، در این جا شاهد کنشی هستیم که هسته اصلی آن مشترک بوده و ظاهرش بسته به خلاقیت افراد تغییر میکند. کنشی برآمده از ناخودآگاه جمعیِ شکل گرفته توسط فناوری و رسانه که در یک مسیر مشخص تاثیر مستقیم بر ناخودآگاه فردی طراح گذاشته است.
این درحالی است که انتظار می رود طراح با درک تطور تاریخی، با هنر و خلق اثر خود، به عنوان نشانهای در ناخودآگاه (خاطره) جمعی جامعه قرار گیرد؛ نه آن که مستقیماٌ خود متاثر از ناخودآگاه جمعی باشد.
در این جا طراح و هنرمند، به جد، حوزه اثرگذاری و جایگاه مهم خود در شکل گیری ناخودآگاه اجتماعی را گم کرده و با یک اشتباه بزرگ در انتهای فرآیند کنشگری ایستاده و توهم اثرگذاری نیز دارد.
دلیل چنین انفعالی چیست؟
دلیل چنین انفعالی از سوی طراحان، این است که از ناخودآگاه جمعی جامعه بیاطلاع بوده و خودشان نیز متاثر از این حقیقت اجتماعی در میان موج ایجاد شده حرکت میکنند.
سوال اصلی که مطرح میشود، این است که چرا دیزاینر که خود حلال مساله است، قبل از وقوع یا رسیدن یک چالش به مرحله بحران، دست به کنشگری نمیزند؟ علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.
اگر در صدد این باشیم که جوابی منطقی برای سوال بالا بیابیم، میبایست ابتدا نقش و جایگاه گرافیک دیزاین و گرافیک دیزاینر را به مثابه حلال مساله اجتماعی مورد مطالعه قرار دهیم؛ حلال مسالهای که صرفا به دنبال یک راهحل نیست، بلکه چندین راه حل را یافته و میآزماید. چرا که در طراحی گرافیک صرفاً یک راهحل وجود ندارد. سپس به تبیین گزارههای مهمی همچون مسئولیت اجتماعی، نقشپذیری و تکلیفشناسی بپردازیم. با درک اهمیت مورد اول، اگر تکلیف و مسئولیت خود در قبال جامعه را بشناسیم و عمل به تکلیف کرده باشیم، آن زمان است که میتوان امید به بهبود داشت.
مسئولیت اجتماعی گرافیک دیزاینر بر این امر استوار است که در خلق دنیای بهتر، نقش داشته باشد. بر این اساس نباید این مهم را فراموش کرد که در عصر رسانه، طراحان گرافیک به عنوان متخصصان سواد بصری با حساسیت نسبت به مسائل اجتماعی، فرهنگی و محیطی، میتوانند با بیان تصویری، پرچمدار آگاهسازی عمومی جامعه باشند. مولفهای که اگر جامعه مدنی به طور منظم و موثر از آن بهرهمند نباشد، همواره خود را به دست هژمونی رسانهای سپرده و در اسپیرال نزولی توهم آگاهی و کنشگری قرار می گیرد.
شناخت درست تکلیف و نقشپذیری اجتماعی آنجا مهم است که اگر امری محرک ما باشد، امتثال آن امر باید ما را به نتیجه برساند. اگر امتثال کردیم و کنش ما منتج به تغییر مثبت یا بهبود نشد، نشان می دهد محرک چیز دیگری بوده است که به درستی انتخاب نشده.
با نگاه به آنچه گفته شد و درک این موضوع که گرافیک دیزاین به چه میزان در حل مسائل و بحرانهای اجتماعی، فرهنگ سازی و هدایت آنچه ناخودآگاه جمعی مینامیم، میتواند اثرگذار باشد؛ دیگر در مسلک کنشگران منفعل ننشسته و در عرصه اجتماعی نقش و جایگاه خود را خواهیم یافت. آنجا که با درکی درست، موضوعی را برگزیده، مورد پژوهش قرار داده و در راستای حل آن، در یک پلن مشخص قدم میگذاریم، به واقع یک دیزاینر کنشگر خواهیم بود که از بروز بسیاری مسائل بغرنج در جامعه جلوگیری کرده است. در این حالت است که دیگر نمیپرسیم دیگران برای ما چه کردند؟ بلکه در سیر تاریخ خواهند گفت که ما برای جامعه خود چه کردیم.
نویسنده: رشید توشه