لذت خریدن نوارکاستهای اصل، شنیدن آنها و زیرورو کردن کاورآرت آنها از دوران نوجوانی احساس خوبی برایم داشت. بررسی تکتک صفحات کاورآرت برای دیدن عکس و نام خواننده، آهنگساز، گاهی متن شعرها و نام تکتک نوازندهها، درست مانند تیتراژ شروع و پایان سریالها بود. کاورآرتها دروازهی ورود به دنیای سیدی، کاست و یا محتویات داخل آن هستند و قبل از هرچیز، یک نمای کلی از آنچه خواهیم شنید را نشانمان میدهند. در پروژهی این هفتهی روزرنگ مریم نادری برایمان از تمام فراز و نشیبها و جزئیات طراحی کاورآرت گفته است.
دیدنیهای شنیدنی
«کاورآرت از آن دسته پروژههایی بود که من را به شنونده قویتری تبدیل کرد. طراحی کاورآرت مرا به دیدن شنیدههایم ترغیب کرد به نحوی که مخاطبینم را هم به مفاهیم تجسمی متن و ملودی موزیک، پادکست و یا هر محتوای شنیداری دیگری دعوت کنم. به نظر من درخشانترین موسیقیها هم بدون داشتن کاورآرت مناسب چیزی کم دارند، کاور آرت فقط صفحهای تصویری برای معرفی عوامل نیست. بلکه محتوای تجسمی است که با خلق دنیای تصویری درون موزیک، قبل از شنیدن باعث دیده شدن آن اثر میشود. کاورآرت درست مثل جلد یک کتاب و یا پوستر یک تئاتر یا نمایشگاه، اولین مرحله انتشار اثر هستند. پروژه طراحی کاورآرت پروژهای بسیار چالش برانگیز است از این بابت که درک درستی باید از اثر شنیداری توسط طراح صورت بگیرد تا بتواند در غالب محتوای تجسمی آن را به مخاطبش القا کند.»
سوارشدن روی ریتم ملودیها
«برای من در طراحی کاورآرت قبل از هر چیز متن موزیک یا پادکست الهامبخش است و در مرحله دوم ملودی و آهنگسازی کار، همانند همه پروژههای دیگرم مدت زیادی را صرف فهمیدن مفاهیم درونی و پنهان پروژه میکنم و اجرای کار معمولا زمان کمتری میگیرد. صحبت با ترانهسرا، نویسنده و آهنگساز درک روشنی از مفاهیم درونی قطعه به من میدهد.»
«روند ایدهپردازی کاورآرتها همگی با شنیدن قطعه در مرحله اول، و سپس خواندن متن نوشتاری در مرحله دوم و درپی آن صحبت در مورد ایدههای ساخت اثر با هنرمند است. اما روندی که به صورت کلی در تمامی پروژههای طراحی کاورآرت تکرار میکنم، شنیدن آن قطعه به صورت ممتد در طول مدت زمان اجرای پروژه است. برای مثال اگر برای طراحی قطعه آهنگی دو هفته زمان داشته باشم در طی دو هفته به صورت بی وقفه فقط و فقط به آن موزیک گوش میدهم، چه در حین کار کردن روی همان پروژه چه در حین رانندگی و آشپزی و یا هر کار روزمرهای.
این روش برایم مثل نوعی مراقبه است و مرا به شدت به آن قطعه وصل میکند و در نهایت اثری که خلق میشود نمیتواند دنیای درونی موزیک را نشان ندهد چون تمام وجود من را آن قطعه فرا میگیرد. گاهی میتوانم ادعا کنم من از عوامل کار هم بیشتر به موزیک گوش میدهم.»
«در جریان طراحی کاورآرت متن شعرها برایم خیلی الهام بخش است، از بچگی عادت داشتم آهنگهایی را که خیلی دوست داشتم همراه با نگاه کردن به متن ترانه آنها گوش بدهم، این عادت هنوز هم با من است و وسواس عجیبی به شنیدن متن موزیکها دارم.
این نوع شنیدن در روند طراحی کاورآرت بسیار به من کمک میکند. روش دیگر گوش دادن پی در پی آن قطعه در طی مدت زمان ایده تا اجرای کار در روزمره است به صورتی که هیچ موزیک یا محتوای شنیداری دیگری گوش نمیدهم تا در دل محتوای آن قطعه بیوفتم.»
مریم کاورآرتهایش را اغلب با تلفیق تکنیکهای دیجیتال و طراحی دستی اجرا میکند.
کاورآرت با چهره هنرمند یا بدون آن
«چالش برانگیزترین بخش طراحی کاورآرت نوع سفارشدهنده آن است. برخی سفارشدهندهها معتقدند وجود چهره و تصویرشان روی کاور به صورت عکس است که میتواند کاورآرت را شخصی کرده و موجب دیده شدن آنها شود.
توجیه کردن این دست از سفارشدهندهها در مورد آنکه چه مفاهیم تصویری دیگری منهای تصویر خودشان در کارشان است چالش برانگیزترین بخش است که البته به مرور زمان با تکرار پی در پی طراحی کاورآرت، نوع سفارش دهندههای شما هم مشخص میگردد. در برخی پروژههایم سفارش دهنده بعد از صحبت با من به این نتیجه رسید که حتی اسم خود هنرمند و قطعه را از روی کاور برداشته و به محتوای تجسمی بسنده کند تا مخاطبان خود به برداشت درونی از محتویات آلبوم برسند.»
«به یادماندنیترین تجربهای که از طراحی کاورآرت دارم، طراحی کاور اولین آلبوم تکنوازی سنتور برای دختری بااستعداد و جوان بود که با الهام از پدربزرگ مرحومش آن را ساخته بود. اسم این آلبوم (بوآجان) بود. نوازنده این آلبوم در طول نواختن هر قطعه به عکس پدربزرگش، که حامی او در این راه بود، نگاه میکرد.
در روند طراحی از او خواهش کردم از خاطرات پدر بزرگش برایم بگوید و بخشی از عکسهای او را برای من بفرستد. من آن دختر را بهار عمر پدربزرگ مرحومش دیدم که در حال شکوفه دادن بر درختی تنومند است، وقتی طراحی تمام شد و من کاور را برایش ارسال کردم و از ایدههای اجرای کار برایش گفتم اشکهای او سرازیر شد و باور داشت که این کاور برایش تجربهای به یادماندنیست که روح پدربزرگش در آن جریان پیدا کرده. من از داشتن چنین تجربهای بسیار مفتخرم.»
[xyz-ips snippet=”6069″]