عکاسی پرتره هنری همواره یکی از ژانرهای مهم و ماندگار عکاسی به شمار میآید؛ ژانری که فراتر از ثبت چهره، به روایت احساسات، هویت و تجربه زیستی افراد میپردازد. در پرتره، نگاه عکاس تعیینکننده است؛ نگاهی که میتواند هر چهره را به داستانی منحصربهفرد تبدیل کند. این شاخه از عکاسی، هم در تاریخ هنر و هم در جریان معاصر، پلی میان سوژه، عکاس و مخاطب ساخته است.

مهدی نقاشزاده که سالها در حوزه طراحی گرافیک و تبلیغات فعالیت داشت، در ادامه مسیر هنری خود و با تغییر شرایط کاری، به شکل حرفهای وارد عرصه عکاسی شد. او درباره نگاه و تجربهاش در عکاسی پرتره چنین میگوید:
«شروع جدی عکاسی پرتره برای من همزمان با دوران کرونا بود؛ زمانی که فعالیتهای طراحی گرافیک و تبلیغات کمرنگ شد و به دنبال مسیری رفتم که وابستگی کمتری به سفارش مشتری داشته باشد. عکاسی برای من، برخلاف تبلیغات، عرصهای بود که میتوانستم بدون محدودیتهای بیرونی با دنیای درونی خودم ارتباط بگیرم.
در طول این مسیر همیشه سعی کردهام دو عامل را در کارهایم پررنگ کنم: نورپردازی ویژه و انتقال حس و حال واقعی سوژه. برای همین بیشتر از نورهای سینمایی استفاده میکنم و تلاش دارم عکسهایم صرفاً تصویری از ظاهر نباشند، بلکه تجربه و زیست شخصی عکاس هم در آنها حضور داشته باشد.

با اینکه ابزار و تجهیزات حرفهای چندانی نداشتم، همین سادگی باعث شد کارهایم توجه عکاسان و مخاطبان مختلفی را جلب کند. حتی در حوزه NFT هم موفق به کسب جوایزی شدم؛ اتفاقی که به باورم بیش از هر چیز به خاطر رویکرد ساده و صادقانه به عکاسی بود. طی این سالها حدود ششصد هنرجو در ورکشاپهایم شرکت کردهاند و همیشه به آنها تأکید کردهام که کیفیت نگاه مهمتر از تجهیزات است. به باور من مصرفگرایی در خرید ابزار تنها مانع تمرکز بر خلاقیت میشود.

از سوی دیگر، یکی از دغدغههای هنرجویانم موضوع هوش مصنوعی است. معتقدم هوش مصنوعی میتواند بر تولید محتوا تأثیر بگذارد، اما هرگز قادر نیست تجربه زیستی یک انسان را بازآفرینی کند. وقتی شاتر دوربین فشرده میشود، تمام خاطرات، دیدهها و زیستههای عکاس در آن لحظه حضور دارند؛ چیزی که هیچ الگوریتمی نمیتواند بازتولید کند.


در پرترههایم همواره تلاش کردهام مفهوم زمان و مکان را حذف کنم. برای همین هر نشانهای از مد، فشن یا تاریخمندی مثل ساعت، جواهرات یا لباسهای خاص را کنار گذاشتهام تا عکسها در خلأیی فراتر از جغرافیا و زمان قرار بگیرند. هدفم این بوده که مخاطب در مواجهه با تصویر، صرفاً با یک فرد روبهرو شود و نه با برچسبهای فرهنگی یا جغرافیایی. به همین دلیل آثارم میتوانند برای طیف وسیعی از مخاطبان در سراسر جهان قابل درک و ارتباط باشند.»







