اشاره: آنچه در ذیل میخوانید، گفت و گویی است که «روز رنگ» با آقای علیرضا مصطفی زاده ابراهیمی از طراحان پرکار و برجسته ایرانی در موضوع گرافیک و دیزاین انجام داده است. در این گفتگو به نکات خوب و ارزندهای اشاره شده که امیدواریم مورد استفاده علاقهمندان قرار گیرد.
لطفا يك بيوگرافى كوتاه ازخودتان به ما بگوييد.
من بیستم مرداد 1341 در اصفهان متولد شدم. سال ۱۳۷6 در مقطع کارشناسی ارشد از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ التحصیل شدم. کار حرفهای را تقریبا از همان سال های اول ورود به دانشگاه یعنی حدود سال 1367 شروع کردم. سال 1376 به اتفاق یکی دو نفر از دوستان، شرکت «اشاره» را که یک شرکت تبلیغاتی بود تاسیس کردیم. از آن موقع به بعد، من در کار تبلیغات متمرکز شدم و به عنوان مدیر خلاقیت کارم را ادامه دادم. کار حرفه ییام به طور کلی به دو بخش تقسیم میشود: یکی به عنوان گرافیک دیزاینر و دیگری مدیر خلاقیت. جاهایی که نقش گرافیک دیزاینر را داشته ام، معمولا صفر تا صد کار را خودم انجام دادهام ولی در جایگاه مدیر خلاقیت، بیشتر هدایت کار را بر عهده داشتهام و طراحی بر عهدهی شخص دیگری بوده است. از دو سال پیش تا به حال هم به صورت مستقل کار میکنم. کار تدریس را از سال 13۷۶در دانشکدهی هنر و معماری دانشگاه آزاد شروع کردم و در سال 1383 به دعوت مرحوم مرتضی ممیز مدیر آن زمان گروه گرافیک دانشگاه هنرهای زیبا وارد تدریس در این دانشکده شدم و تا الان نیز در آن جا مشغول آموزش هستم.
لطفا برای ما بگویید که چگونه ايدههايتان را تازه نگه مى داريد؟
این طور نیست که یک ایده داشته باشیم و در یخچال یا فریزر بگذاریم تا تازه بماند! یک چیزی درباره دیزاین وجود دارد و آن این است که ایدههای مربوط به حوزه دیزاین، همیشه وابسته به یک موضوع است. ممکن است هنرمندی ایدهای داشته باشد و آن را یک جایی نگه دارد و هر وقت حالش خوب بود و دستش به کار رفت آن را به یک تابلوی نقاشی و یا یک قطعه موسیقی تبدیل کند. اما در دیزاین اینطور نیست. شما یک موضوع دارید که ایده شما باید مختص آن موضوع باشد. شما براساس یک موضوع، یک ایده را خلق میکنید و چیزی که همان موقع خلق میشود تازه است. ولی اگر منظورتان این است که چطور سعی میکنید همیشه ایده داشته باشید به نظرم این، با تمرین و تکرار و کار مداوم حاصل میشود. شما باید دایما در حال ایده پردازی باشید. اگر این طور باشید خود به خود ایدههایتان تازه است. چون دارید تمرین میکنید. مثل ورزشکاری که اگر تمرین نکند بدنش خشک میشود و نمیتواند به ورزشش ادامه دهد.
چه تمرین هایی را انجام میدهید؟
شما در حین کار عملا تمرین میکنید. حالا این که چه کنیم که این تمرینها بیشتر به این موضوع کمک کند، باید بخواهیم کاری که انجام میدهیم حتماً ایده داشته باشد. البته هر کاری ایده دارد، حتی فرمالیستی ترین کارها هم، پشت سرش ایده است ولی مهم این است که چقدر به ایده اهمیت می دهیم و روی آن حساسیت داریم. مهم این است زمانی که کار دیزاین میکنیم سعی کنیم زود رضایت ندهیم و به اولین ایدههایمان قانع نشویم. تا آنجا که در توانمان است تلاشمان را بکنیم، کار به ایده متکی باشد نه به فرم و فضا و رنگ. آن ها سر جای خود، چون اگر نباشند اصلا ایده ظاهر نمیشود ولی آن چه که یک اثر را ماندگار می کند ایدهی آن است.
روش و بيان هنرى خودتان را چگونه برای ما توصيف مىكنيد؟
معمولا دیگرانی به جز خود فرد روی این موضوع نظر دارند. یک هنرمند کار میکند و بقیه روش یا سبک او را تبیین و نقد میکنند. البته تاکید میکنم من هنرمند نیستم، یک دیزاینرم. این دو با هم خیلی فرق میکنند و من کاملا بر تفکیک این دو تاکید دارم. اگرچه بین هنر و دیزاین مرزهای مشترکی وجود دارد، ولی یک چیز نیستند. به طور خلاصه چیزی که خیلی دوست دارم و دلم می خواهد ویژگی کارهایم باشد، آن است که با کمترین استفاده از عناصر بصری بیشترین مفهوم را منتقل کنم. یعنی اگر در کاری موفق به انجام این اتفاق شوم احساس خیلی خوبی دارم و از نظر خودم کارم موفق است. ولی در کارهایی که نمی توانم، از آن راضی نیستم.
چه چيزى الان مى دانيدكه آروز مى كنيد زمانى كه دانشجو بوديد مى دانستيد؟
خب خیلی چیزها است. اما شاید مهم ترینش این باشد که هر کاری که به آدم رجوع میشود یا به هر شکل در موقعیت انجامش قرار میگیرد، متلا یک سفارش، باید به چشم یک فرصت به آن نگاه کرد. به چشم یک موقعیت که هم میشود از آن یک اثر خوب ساخت و هم میشود آن را تلف و نابود کرد. شاید مقدور نباشد که همیشه از همهی موقعیتها استفادهی مطلوب بکنیم ولی حداقل بدانیم که یک طراح یک عمر کاری مفید دارد که طی آن وقت دارد بیشترین آثار خوب را از خودش به جای بگذارد. مثل یک بازی فوتبال که فقط نود دقیقه فرصت دارید بیشترین گل را بزنید. حالا یا فرصت را از دست می دهید یا به گل تبدیل می کنید. ما دیزاینر ها هم باید بدانیم هر سفارش، یک فرصت گل زدن است و به زودی سوت پایان بازی را خواهند زد. در زمان دانشجویی شاید آدم این گونه به موضوع نگاه نکند. ولی یک پروژه دانشجویی را حتی باید یک موقعیت دانست. الان که فکر می کنم، آن دسته از کارهای زمان دانشجوییام را که به عنوان یک فرصت به حساب آوردم، هنوز از انجامشان احساس خوبی دارم؛ اما کارهایی که سرهم بندی کردم و فقط به فکر تمام شدنشان بودم هیچ وقت برایم حس خوبی باقی نگذاشته اند.
چه موضوعاتى نظر شما را بيشتر جلب مىكنند؟
موضوعاتی که نیاز به یک چالش خیلی جدی و جدید دارد. برای من، کار گرافیک مثل یک معما است که باید حلش کنم. با این تفاوت که معمای ریاضی یک جواب دارد ولی دیزاین یک جواب ندارد و در فرآیند حل مسئله به خیلی از جواب ها میرسید. بعضی جواب ها اما خوب نیستند یا معمولی هستند و بعضی جواب ها خوب و خاص. معمایی که پیچیدهتر باشد و من را به یک مبارزه ی جدی تر فرا بخواند لذت بیشتری دارد.
آيا يك گرافيك دیزاینر بايد قادر به طراحى كردن باشد؟
اگر منظورتان از طراحی، drawing است، فکر میکنم خیلی مهم است که یک دیزاینر آن را بلد باشد. البته من خودم به خاطر این که مدت هاست تمرین نکردهام در این کار توانا نیستم، و این یک ضعف است. یک طراح بایستی بتواند به راحتی ذهنیتش را به عینیت مبدل کند و اگرچه این روزها این کار به کمک کامپیوتر به سرعت وسهولت انجام میشود اما طراحی دستی گاه بسیار راه گشا و لذت بخش است و با خود احساس بیشتری را در کار به نمایش در می آورد.
وضعيت گرافيك تبليغاتى ايران راچگونه ارزيابى مىكنيد؟
افتضاح!
مهمترين توصيه اى كه به دانشجويانتان مىكنيد چيست؟
خب من هیچ وقت به هیچ دانشجویی توصیه نمیکنم به خاطر این که از توصیه و نصیحت اصلا خوشم نمیآید و دوست ندارم کسی را نصیحت کنم یا کسی به من چیزی را توصیه کند. ولی گاهی وقت ها فقط تجربههای خودم را میگویم حالا به درد کسی بخورد یا نه نمیدانم. بعضی تجربهها تنها به درد تجربه کننده میخورد. ضمنا برای توصیه کردن صلاحیتی نیاز است که من ندارم.
از كدام پروژههايتان بيشترين رضايت را داريد؟
همان طور که پیش تر گفتم، آنهایی که هم چالش سخت تری داشته و هم به یک فکر و یک ایدهی ناب نیاز داشتهاند و البته من در دستیابی به آن ایدهها تا حدی موفق شده باشم. بعضی پروژه ها هستند که موضوعشان پیچیده و سخت است، چون در انجام آن ها، جنبههای متعددی را باید در نظر داشت. مثلا موضوع مخاطب خاصی دارد یا فاقد یک ویژگی مشخص است که بتوان ایده را بر آن استوار نمود و یا از نظر زمانی محدودیت دارد. به هرحال عوامل مختلفی در کنار هم قرار می گیرند که کار را پیچیده میکند. این پیچیدگی هاست که احساس می کنید با رقیب سرسختی در حال مبارزه هستید، پس غلبه بر آن ارزش بیشتری دارد. مطلب دیگر این که حالا اگر معما را طوری حل کنم که با استفاده از حداقل عناصر بیشترین نتیجه عایدم شود و بیشترین مفهوم را از طریق تصویر منتقل کنم، احساس رضایت بیشتری خواهم داشت.
می توانید مثال بزنید؟برای مثال درشرکت اشاره، هر سال برای عید نوروز یک هدیه نوروزی طراحی می کردیم و همیشه سعی داشتیم که این هدیه بسیار خلاقانه باشد. در آن کارها چند جنبه وجود داشت. یکی این که مشخصا متعلق به شرکت اشاره باشد. یعنی ویژگی های یک شرکت تبلیغاتی خلاق را منعکس کند. دوم این که به حال و هوای عید ربط داشته باشد. سوم این که کاربرد آن برای مخاطب لحظه ای نباشد و مثل کارت تبریک دور انداخته نشود وتمایل مخاطب را برای نگه داشتنش جلب کند. این سه ویژگی که اصرار داشتیم در این کار باشد، آن را پیچیده می کرد. ادعای ما در اشاره این بود که یک آژانس خلاق هستیم و اثبات آن از این طریق کار سختی بود. خصوصا که هر سال می بایست کار بهتری نسبت به سال قبل انجام می دادیم. به عنوان مدیر خلاقیت این پروژه ها، چندنمونه از آن ها را دوست دارم و به نظرم کارهای موفقی هستند. نا گفته نماند، بدون کمک و همراهی دوستانی که در تیم خلاقیت و دیزاین هر یک از آن پروژه ها حضور داشتند، انجام کار میسر نبود.
آخرين كارى كه تحسين شما رابرانگيخته است كدام است؟
من معمولا کارهای تبلیغاتی و آگهیهایی که در جاهای مختلف دنیا برای موضوعات گوناگون انجام می شود را تا جایی که در دسترس باشد می بینم. بعضی از این آگهیها واقعا ایدههای خلاقانه ای دارند. در سایت adsoftheworld.com همیشه جدیدترین آگهیها را می گذارند. اما آخرین کارهایی که تحسین من را برانگیخت، چند کار گوریلا مارکتینگ یا تبلیغات چریکی برای سازمان های فعال در زمینه ی موضوعات اجتماعی بود.