يكى از اصلىترين و غيرقابلانكارترين اجزاى تشكيلدهندهى دنياى ديزاين، گرافيك و تبليغات، «سفارشدهنده» است. بدون سفارشدهنده، عملا سفارشى هم در كار نخواهد بود! يكى از اصلىترين مباحث در مورد تفاوتهاى بنيادين «گرافيك ديزاين» و «نقاشى» از همينجا شكل مىگيرد.
دنياى گرافيك و تبليغات به شدت وابسته به وجود مشترى يا همان سفارشدهندگان است. چرا كه اصولا ماهيت و اساس شكلگيرى اين حوزه، براساس نياز مشترى براى آگاهسازى جامعه نسبت به كالا يا فعاليت خود تعریف شده است. نیازی که باعث شده او به سراغ طراحان گرافيك و مديران تبليغاتى برود و با كمك قدرت دنياى تبليغات، خود را به مخاطب بشناساند.
پست امروز به گفتگويى اختصاصى با يكى از طراحان فعال در زمينه گرافيك تجارى اختصاص دارد. «نواب قزلباش» حدود پنج سال است كه به صورت حرفه اى در زمينه گرافيك تبليغاتى فعاليت مىكند. دليل اصلى شكلگيرى اين گفتوگو، مجموعهى «آگهى هاى بدون سفارشدهنده» اوست که در نوع خود حركتى جالب و منحصربه فرد است. مطلب امروز در ابتدا شكل مصاحبه نداشت و قرار بر اين بود كه مجموعهى اين آگهىها در قالب يك پروژه و به همراه توضيحات طراح، در اختيار روزرنگ قرار بگيرد. اما ماهيت اين مجموعه و نوع رفتار طراح در مواجهه با مبحث «آگهىهاى تبليغاتى» ما را بر آن داشت تا براى روشن شدن موضوع، ترتيب يك گفتوگوى اختصاصى را بدهيم. نواب كه اين روزها به عنوان مدیرهنرى در آژانس تبليغاتى «كرگدن» مشغول بهكار است؛ در اين گفتوگو درباره تبليغات تجارى، گرافيك فرهنگى و دغدغههايش به عنوان يك طراح تجارى صحبت كرده است.
به اميد اينكه مبحث مهجور مانده و كمتر ديدهشدهى «گرافيك تبليغاتى» بهتر و بيشتر از قبل مورد توجه طراحان گرافيك و فعالان اين حوزه قرار بگيرد.
ابتدا به سراغ تعريف كلى از مقولهى “تبليغات خلاق” یا Creative Advertising برويم. اساسا چرا خلق يك تبليغ خلاقانه و نوآور، كار راحتى نيست؟
– شاید بد نباشد که برای شروع تعريف کلیتری از “تبليغات” داشته باشیم. چرا كه به گمانم اگر تبليغات را به درستى بشناسیم؛ بهتر مشخص خواهد شد كه چرا خلق يك “تبليغ خلاق” كار سختيست.
تبليغات نیازمند این است که مجموعهاى از آگاهىها نسبت به يك مقوله شکل بگیرد تا بهدرستى بيانكننده و آگاهىبخش باشد. مخاطب، پيام، لحن، مدت زمان و تكنيك، همگى عناصر مهم اين حرفه هستند. چه از لحاظ فرمى و چه از لحاظ محتوايى، باید مجموعهاى از عوامل در كنار هم قرار بگيرند تا يك تبليغ موفق -نه لزوما خلاق- يا يك انتقال موفق پيام صورت بگيرد. حالا اگر مقولهى “خلاقيت” را هم به اين مجموعه اضافه كنيد با يك كيفيت متمايز روبهرو خواهيد شد. مبحث خلاقيت، مبحثى دقيق، پيچيده و در عينحال گسترده است. براى رسيدن به خلاقيت در تبليغات، روشهاى متفاوت و جذابی وجود دارد كه بر اساس فاكتورهاى ذکر شده قبلى و مجموعهاى از آگاهىها بهدست مىآيد. نكات مهمى در اين بين هست كه مىتوانم به آنها اشاره كنم. اول اينكه معمولا تبليغات خلاق، كار يك نفر نيست مگر استثنایى وجود داشته باشد و فرد یا افراد فوقالعاده توانمندى باشند كه بتوانند به تنهايى كار يك تيم را انجام دهند و نكته بعد اينكه این کار به زمان و تحقيق زیادی نياز دارد و همه اينها در كنار هم باعث مىشود تا يك خروجی موفق تبلیغاتی به دست بيايد.
به نظر ميرسد روند به سرانجام رساندن يك پروسهى خلاقانه در تبليغات ايران، كار به مراتب سختترى است. كمى در اين مورد توضيح بدهيد. آيا مشكل از سطح سواد بصرى جامعه است يا ميزان پايين اعتماد سفارشدهندگان به طراحان و تبليغاتچىها؟
– فكر مىكنم هر دو موردى كه گفتيد مطرح است. اما من يك فاكتور سوم را هم به آن اضافه مىكنم و آن طراحان گرافيك يا سفارشگيرندگان هستند. فاكتور اول و دوم، بيشتر مرتبط با مباحث فرهنگی و اجتماعى کلان جامعه است كه در كوتاهمدت و يا حتى ميانمدت نميتوان تاثير چندانى بر آن گذاشت. پيشينهى تاريخى، فرهنگى و حتى بحث تربيتى تودههاى مختلف اجتماع در اين دو دخيل هستند. اما در مورد فاکتور سوم، تبلیغاتچیها مىتوانند بيش از اينها تاثيرگذار باشند و به نظر من بخش اعظم عدم اعتماد سفارشدهندگان به خود ما طراحان گرافيك و سفارشگيرندگان برمىگردد. گمان مىكنم متاسفانه هنوز به ميزان رضايتبخشی از تعامل و اعتماد دوجانبه نرسیدهایم و با اینكه اين مساله، يك فرآیند دوسويه است، اما مسووليت سفارشگيرندگان (طراحان گرافيك و تمامى فعالان صنف تبليغات) به مراتب بيشتر و سنگينتر میباشد. مطمئن هستم كه اگر اين اتفاق بيفتد، ثمرهی آن منجر به خروجىهايى خواهد شد كه سطح سواد بصرى جامعه را هم بالا میبرد. تصور مىكنم اينطور نيست كه مردم ما با استعاره و مجاز و …. بيگانه باشند. تاريخ ما با ادبياتى سرشار از كنايات و ايهام و استعاره عجين شده و سر طاقچهى هر خانهاى، ديوان شاعران و ادیبان بزرگ را میبينيم. بنابراين نمىتوان گفت كه اين مردم با لايههاى پنهان يك موضوع يا پيامهاى غيرمستقيم ارتباط برقرار نمیکنند. ولى اينكه ما چطور برخورد كردهايم كه سطح سواد جامعه به اينجا رسيده است، مسالهی بزرگ و مهمى است که احتياج به آسيبشناسى دارد. بنابراين به گمان من توپ را به زمين مردم نيندازيم. فكر مىكنم كه همان مبحث سفارشدهنده و سفارشگيرنده مبحث به مراتب مهمترى است.
برويم سراغ مجموعهى “تبليغات نرم و سخت” شما. فرق اين دو در چيست؟
– این اسمیست که من روی این مجموعه گذاشتهام. آگهیهایی با محور موضوعات اجتماعى، فرهنگى كه حامل پيامهای آموزشی، اعتراضی و فرهنگى در دل خود هستند؛ در دسته “تبليغات سخت” قرار میگیرند. اما “تبليغات نرم” بيشتر مرتبط به برندها و نامهاى تجارى و تولیدکنندگان محصول هستند. البته اين تعريف به اين معنى نيست كه تبليغات سخت، برند ندارند. مثلا برندهایى همچون amnesty و unicef در زمینه حقوق بشر و آموزشهای اجتماعی فعالیت میکنند و بسیار شناخته شده هستند. همچنین پيش آمده كه يك برند کاملا تجاری به دنبال ارایه يك پيام کاملا اجتماعى بوده است.
در این مجموعه، حسى كه تبلیغات نرم -به لحاظ نوع پیام- در مخاطب ايجاد مىكند، طنز شيرينى در دل خود نهفته دارد. اما تبليغات سخت، معمولا طنزی گزنده و حتى تلخ دارند.
ايدهى كلى تبليغات بدون سفارشدهنده از كجا مىآيد؟
– من به يك سرى از برندها علاقه دارم و تبلیغاتشان را دنبال مىكنم. حتى برندهاى مورد علاقه دوستان، خانواده و همكارانم هم مورد توجه من هستند. مثلا شكلات صبحانه Nutellaبراى تعداد زيادى از اطرافيانم محبوب و دوست داشتنىست كه براى من جالب توجه است. بعضى ديگر از برندها مورد استفاده من نيستند اما به آنها علاقهمندم. مشهور بودن برندها، اصلىترين دلیل انتخاب این سفارشدهندگان فرضی برای خلق این آگهیهاست، چرا كه وقتى پيامى مىفرستم ديگر نيازى به جستجوی آن برند و ویژگی محصولش توسط مخاطب نباشد و بیننده به سرعت پيام مورد نظر را دریافت کند. در مورد آگهىهاى اجتماعى هم به دليل اينكه موضوعی مشخص و بهروز و در ذهن مردم ثبت شده است؛ معمولا انتقال پيام راحت اتفاق مىافتد.
بنابراين علاقه من به برندها، شهرت و اعتبارشان و همينطور وقايع و اتفاقات اجتماعى، سياسى جامعه، دليل و بهانه اصلى من براى پرداختن به تبليغات بدون سفارشدهنده است. البته گاهى هم مزيت يا خصيصه يك محصول بهانه خوبيست براى اينكه یک آگهی براى آن كار كنم. يا حتى تصويرى كه آن برند در ذهن مخاطب از خودش ساخته است . مثلا استراتژی کلی برند dove در تبلیغاتش بر این بنا شده که همه افراد زیبا هستند و زیبایی بیشتر از آنکه یک مزیت باشد، یک خصیصه است. بنابراين وقتى به مناسبت روز ولنتاین با آگهی i dove you روبهرو مىشويم، این شعار برآمده از همان استراتژى برند است كه مىگويد: “زيبايى یک ویژگی همگانی است، همان گونه که عشق” و با اين تعريف ملاك زيبايى را اصالت شخص قرار مىدهد، درست مثل عشق ورزیدن.
پس در واقع اين برندها بودند كه باعث شدند شما به چنين ايدهاى فكر كنيد.
– دنياى برندها براى من بسيار جذاب و هیجانانگیز است؛ اما دلیل اصلی، علاقهی مفرط من به تبلیغات خلاق است. اين نكته را هم اضافه كنم كه من برخلاف آنچه خيلى از طراحان گرافيك حوزه فرهنگى سعى در القاى آن دارند؛ معتقدم آنچه که مىتواند باعث رشد و شكوفايى جامعه شود برندها هستند، چرا که اصلیترین پشتوانه اقتصاد جوامع امروزی، برندها هستند. معضلاتی مانند: رکود اقتصادی، اشتغال، نبود ثبات اجتماعى، ضعف صادرات، ارز و … همه از اين نشات مىگيرند كه ما در كشورمان برند نداريم. يعنى مىخواهم بگويم برخلاف تعاريف معمول که تبلیغات تجاری را باعث مصرفزدگى، افزایش اختلاف طبقاتی،کاپیتاليسم و … میداند، اتفاقا اگر برندها کارکرد و جایگاه اصلی خودشان را پیدا کنند، نه تنها مسووليت اجتماعى خود را به خوبى انجام میدهند؛ بلکه باعث خواهند شد كه شريانهاى اقتصادى جان بگيرد، مناطق محروم به توسعه برسند، آموزش، اقتصاد، اشتغال و در مجموع، جامعه دچار ثبات و رشد شود. ضمن اینکه در نهايت، اتفاق بزرگترى خواهد افتاد و آن حق انتخاب است. به عنوان مثال كشور كره جنوبى با موفقیت خود در صنعت اتومبيل، فرصت انتخاب را ابتدا برای مردم خود ايجاد كرده است. با حضور رقابتی برندهاى بزرگی همچون kia، hyundai و ssangyong علاوه بر ایجاد اشتغال، ارزآوری و توسعه صنعتی، سطح رفاه و امنیت اجتماعی مردم این کشور هم ارتقا یافته است. منظورم این است که اگر سازوكار اقتصادى به خوبى پرورش پيدا كند، رقابت حرفهاى و افزايش كيفيت شكل مىگيرد كه در نهايت به سود همه اقشار جامعه است.
هدف اصلى شما از شروع و استمرار اين گونه تبليغات چيست؟
– اگر جبهه گيرى نشود دليل اصلى، خلا بزرگى است كه به واسطهى توجه بیش از حد به گرافیک فرهنگی و كمكارى طراحان تجارى ايجاد شده است. حرف من اين است كه آثاری با كاركرد اجتماعى، صرفا لازم نيست پوسترهايى باشند كه اسم “فرهنگى” بر روى آنهاست. چرا كه يك برند “تجارى” هم مىتواند به واسطه نفوذ خود در بين تودههاى مردم، كار فرهنگى انجام دهد و اتفاقا خيلى بيشتر و بهتر هم ديده شود. مثلا بعید است يك پوستر تئاتر، هرگز در يك شهر يا روستاى كوچك ديده شود؛ اما بستهبندى یک صابون یا آگهی يك بانک تا دوردستترين نقاط خواهد رفت و تاثير خودش را خواهد گذاشت.
درباره راههاى رسيدن به ايدهى خلاق صحبت كنيم. آيا تكنيك ويژهاى براى ايدهپردازى و رسيدن به یک نتيجه درخشان وجود دارد؟
– بخشی از اين كار، تكنيك است. كسانى كه به صورت تخصصى اينكار را انجام مىدهند با اين روشها آشنا هستند كه البته چيز چندان پيچيدهاى نيست و با مطالعهى كتابهاى تخصصى يا سرچ در اينترنت هم مىتوان با اين تكنيكها آشنايى پيدا كرد.
اما من به تجربه، سه روش را در اين زمينه موفقتر ديدم كه البته شخصى نيستند. تكتك اين روشها مىتوانند بسيار عميق بوده و بسط و گسترش پيدا كنند. يكى از بهترين تكنيكها، طوفان فكرى یا Brainstorming است. معمولا يك گروه متخصص دور هم جمع مىشوند و براساس يك بريف مشخص از سفارشدهنده، شروع به ايدهپردازى مىكنند. افراد حاضر معمولا طراح گرافيك، مديرخلاقيت، مديرهنرى، كپىرايتر و گاهی اوقات استراتژيست هستند. تكنيك بعدى كه كمتر شناخته شده gordon نام دارد كه تكنيك فوقالعاده جذابى است. در تکنیک گوردون، تنها مديرخلاقيت از اصل موضوع مطلع بوده و ایدهپردازی از طريق يك مسیر غيرمستقیم به نتيجه مىرسد. به عنوان مثال شما مىخواهيد تبليغى براى يك كرم مرطوبكننده با رايحه هلو كار كنيد. در اين بخش مديرخلاقيت بدون اينكه چيزى درباره كرم مرطوبكننده بگويد، از طراحان و ايدهپردازان مىخواهد كه درباره هلو حرف بزنند. بعد احتمالا راجع به ميوهها، فصل تابستان، رطوبت، مناطق استوايى و شاید مناطق حاره صحبت خواهد شد. در ادامه، اين صحبتها به مناطق خشك، كوير و خشكى مىرسند. در اين ميان، تضادها، تقابلات و درهم تنيدگىها منجر به جرقههايى مىشود كه اگر صياد خوبى حضور داشته باشد؛ اين ايدهها را صيد مىكند. تكنيك سوم كه بيشتر شخصيست تا جمعى، نقشهی ذهن یا mindmapping نام دارد. من معمولا از اين تكنيك استفاده مىكنم؛ چرا كه شخصا آدم خيالپردازى هستم و مرتب درحال فكركردن به همهچيز. فرقى نمیکند كه زير دوش باشم يا در تاكسى يا پشت چراغ قرمز و يا حتى در خواب! هميشه ذهنم درگير است و به واسطهى علاقهاى كه به اين كار دارم؛ بسيار لذت مىبرم از اينكه يك بريف به خودم بدهم و بعد شروع كنم به فكركردن كه اگر چنين سفارشى مىگرفتم چه مىكردم؟ گاهى، مدتها به يك موضوع فكر مىكنم. اگر تكنيك نقشهی ذهن با این تجربه همراه شود كه شما بتوانيد خودتان را در قالب شخصیتهاى مختلف قرار دهيد؛ نتيجه به مراتب درخشانتر مىشود. مثلا اينكه من بتوانم يك نواب پرهیجان باشم، يك نواب خانهدار باشم، يك نواب شکمو و يا یک نواب سالخورده باشم؛ همه و همه من را به يك نتيجه بهتر مىرساند.
تكنيك نقشه ذهن به چه صورت عمل مىكند؟
– در ابتدا نقشهی ذهن بيشتر مورد استفادهى دانشجويان و مهندسان طراحیصنعتى بود اما به دلیل کارآمد بودن توانست در بسیاری از حوزهها خود را مطرح كند. اين تكنيك به اين صورت عمل مىكند كه براى يك موضوع يا محصول، يك سرى مشخصات استخراج مىكنيد. بر اساس اين مشخصات، تعدادی جمله شكل مىگيرد و براساس اين جملات، كليدواژهها يا keyword به وجود مىآيند. بعد مىتوانيد شروع به سرچ در مورد اين واژهها كنيد يا از تيم متخصص بخواهيد كه يك جلسهى brainstorming داشته باشيد. کمکم كليدواژهها شروع به رشد و گسترش میکنند. اين مرحله مهم كه develop نام دارد باعث رسيدن شما به يك سرى تصاوير مرتبط شده و اين تصاوير منجر به visual و keyvisual مىشوند. در نهایت همهچيز حول اين تصاوير و ایدهی اصلی، شكل نهايى به خود مىگيرد.
تکنیک مایند مپینگ همیشه با کلمات، گسترش پیدا نمیکند. بعضی وقتها ممکن است شما با اسکیس و خطخطیهایی شروع به گسترش دادن هستهی مرکزی کنید و از فرمها یا مفاهیم مشابه با اسکیس اولیه به تصاویر و المانهای جدیدی دست پیدا کنید.
بنابراین معمولا ترتیب و توالی این مساله به این صورت است که تصویر (ویژوال) و شعار (وربال) از مسیری مشترک و واحد پیش میرود؛ اما ممکن است نتایج متفاوتی بر اساس اولویت انتخاب تصویر یا شعار رقم بخورد.
ممکن است برای روشنتر شدن تکنیک نقشهی ذهن یک مثال بیاورید؟ مثلا موضوع سالمند را با این تکنیک چگونه بررسی میکنید؟
– خب ممکن است یک نفر این مقوله را سن ببیند، یک نفر مرگ، یک نفر ناتوانی. اما اینها چیزهایی هستند که ما به صورت معمول میبینیم. حالا بیایید از یک دریچه دیگر به سالمند نگاه کنیم. اینکه کوه چهقدر سالمند است؟ درخت و جنگل چهقدر؟ طبیعت؟! و خدا! حتی به خدا فکر کنیم و آن موقع است که معانی و مفاهیم را از روزنهی جدیدی میبینیم. آن وقت است که سالمند بیشتر از اینکه ضعیف باشد، دارای حرمت و ارزش میشود.
یک نگاه دیگر این است که چرا سالمند را با فاکتور سن بسنجیم؟ سخن مشهوری است که گمانم “چارلز بوکوفسکی” گفته: “گاهی آدم دست به خودکشی میزند، نه اینکه تیغ بردارد و رگش را بزند؛ نه! قید احساسش را میزند.” به این فکر کنیم که هر آدمی بدون قلب و احساس و عشق، سالمند است و این مساله لزوما ربطی به سن ندارد.
شاید سالمند برای من یک تجربهی انتزاعی باشد چون تجربهاش نکردهام. اما با تغییر زاویهی دید یا تغییر پرسپکتیو، ممکن است برای هر اتفاق به زعم ما انتزاعی هم، جریانات جالبی شکل بگیرد. مثلا تصور کنیم آدمها بر خلاف انتظار متولد بشوند. یعنی به جای کودک و نحیف و لطیف، پیر و فرتوت به دنیا بیایند و بر خلاف طبیعت، سنشان کم و کمتر شود و این بار به جای اینکه از ناتوانی کودکی به ناتوانی سالمندی برسند، از ناتوانی سالمندی به ناتوانی کودکی برسند! میبینید؟ اول و آخر کار تفاوتی ندارد! هردو با ناتوانی شروع و به اتمام میرسند؛ اما این شکستن عادتها و تغییر نگاه ما به مقولهای که به شدت معمول است، به همین سادگی میتواند تبدیل به یک شاهکار سینمایی شود: “مورد عجیب بنجامین باتن” اثر “دیوید فینچر”
ایدهها به همین صراحت و شاید به همین سادگی شکل میگیرند، فقط کافیست آنها را جدی بگیریم.
معمولا بعد از پیداکردن ایده به سراغ برندها میروید یا برعکس بعد از انتخاب برندها ایدهپردازی میکنید؟
– خب معمولا آن برند، یک جایی در ذهنم هست. اما راستش گمان میکنم آن فرآیندی که برایم اتفاق میافتد کمی بیمارگونه است! به شکل بسیار عجیبی نام برندها و ویژگی اصلی محصولاتشان در خاطرم وجود دارد و مرتب در حال بازیهای ذهنی با آنها هستم. مثلا به طور قطع میدانم که روزی برای “تاید” طرحی خواهم زد، اما نمیدانم چهوقت. میدانم که زمانش خواهد رسید. همینطور برای “کاترپیلار” یا “نایک”.
بنابراین برندها در ذهن من حضور دارند. اما اینکه چه زمانی این اتفاق میافتد بستگی به رویدادهای مختلفی دارد. مثلا صحنهای را در خیابان میبینم که برایم الهامبخش است یا خواندن یک بیت شعر یا یک داستان یا حتی برشی از یک فیلم. این اتفاق ممکن است به لحاظ فرمی روی بدهد. مثلا گاهی از همنشینی اجسام در کنار هم یا مثلا در نقش کاشیها چیزی میبینم که با خودم میگویم: پیام این تصویر چه میتواند باشد؟ و سوال بعد این است که این پیام با کدام برند مرتبط است؟
حالت دوم این است که از یک پیام همه چیز شکل میگیرد، چرا که میدانم باید برای فلان اتفاق کاری انجام دهم. مثلا فاجعه مرگ سربازهایی که اخیرا قربانی شدند؛ یا روز مادر یا شروع سال جدید. این مسیر به مراتب مشکلتر است تا کار به پختگی لازم برسد. اما گاهی هم به خوبی همهچیز شکل نهایی به خود میگیرد. مثلا آگهی Victoria’s Secret در جریان ایدهپردازی برای سفارش دیگری شکل گرفت؛ اما در نهایت متوجه شدم ضربالمثلی که در ایران استفاده میشود تا چه حد با نام این برند هماهنگی مطلوب و دقیق دارد.
در واقع انگار ذهن شما بر روی این دغدغه کوک شده است، نه؟
– همینطور است. در واقع تمام ساعات غیرکاریام هم قلاب ماهیگیریام را جمع نمیکنم و حواسم به قلاب هست.
تا جايى كه مىدانم علاقهى ويژهاى به ادبيات و شعر داريد. آيا مطالعه و شناخت دنياى ادبيات، تاثير مستقيمى بر اين مجموعه داشته است؟
– در بعضی از این آگهیها به طور مستقیم با ایجاز یا استعاره سروکار داریم. اما به طور کلی فکر میکنم کسی که نگاه استعاری یا شاعرانه به پیرامون خود دارد، راحتتر میتواند در دنیای تبلیغات موفق عمل کند. چرا که اگر نگاه تو اینگونه باشد؛ جهان را با زیبایی و اعجاز بیشتری خواهی دید و علاوه بر این، به بروز خلاقیت شما کمک ویژهای خواهد شد.
اعتراف میکنم که تا حدود ۵ سال قبل، من یک طراح فرهنگی صرف بودم و تقریبا هیچ کار تجاری انجام نمیدادم. از همان زمان کمکم با این حیطه آشنا شدم. اتفاقا هرچه از دنیای تبلیغات بیشتر بد شنیدم، بیشتر جذبش شدم؛ چرا که مقولهای بسیار عمیق، پیچیده و سنجیده به نظرم میرسید. مقولهای که با تودهی عظیمی از مخاطبان و بودجههای کلان سروکار دارد و کوچکترین اشتباهی میتواند تیر آخر باشد. بنابراین نیاز مبرمی به آگاهی، تسلط و دانش دارد؛ به یک نگاه جامع الاطراف. در نتیجه مطالعه در تمامی زمینهها از جمله ادبیات، تاثیر فوقالعادهای در این زمینه دارد. به نظر من هر شخص باید با توجه به علاقهمندیهایش وارد این کار شود. اگر به سینما علاقهمند است از طریق آن تبلیغات را یاد بگیرد. اگر آشپز ماهریست به خوبی میتواند از فرمهای جذاب میوهها و سبزیجات استفاده کند و به ایدههای خلاقانه برسد.
به همین خاطر است که در سری اول این مجموعه، چیزی که بیشتر میبینید؛ کلمه است. کشفهایی که با فرم و مفهوم کلمات ایجاد شدهاند. راستش شعر و ادبیات من را دلگرم میکند و حسوحال خوشایندی که در خود دارند حالم را خوب میکند.
كمى درباره تاثیر این مجموعه در مقولهى personal branding شما صحبت کنیم.
– صادق نیستم اگر بگویم که مبحث personal branding به پیشرفت و تداوم این مجموعه کمک نکرد. در واقع استقبال از این طرحها باعث شد که من به ادامهی این مسیر تشویق شوم. چندان اهل خودنمایی و مطرح شدن کاذب نیستم؛ اما اینجور مطرح شدن را دوست داشتم چرا که در آن متانتی میدیدم که جالب بود. قرار نبود با آن حق کسی را پایمال کنم، بزرگنمایی کنم یا مجیز کسی را بگویم.
و به عنوان سوال آخر، تبليغات خلاق بدون سفارشدهنده چه دستاوردى مى تواند داشته باشد؟
– برای خودم احتمالا این دستاورد را دارد که در کار حرفهای قویتر شوم. اینها همه تمرینهاییست برای قبل از مسابقه. من فکر میکنم ورزشکاری که قرار است در مسابقات جهانی یا المپیک شرکت کند (که همان سفارشات و کمپینهای واقعی است) باید بدن ورزیده و ذهن آمادهای داشته باشد. به نظرم، اینکه همواره تکنیکهای مختلف در ذهن شما باشد و همیشه و هرلحظه آماده باشی که با سفارشات روبهرو شوی؛ بسیار مهم است. از طرفی مواجه شدن با برندهای بزرگ – هرقدر مجازی و غیرواقعی- باعث میشود تا دیگر نگران رویارویی و کارکردن برای نامهای بزرگ نباشی. بنابراین گمان میکنم که اگر روزی، ژیلت یا نوتلا یا هر برند معتبر دیگری به من سفارش کار بدهد؛ با تصور اینکه قبلا برایش کار کردهام؛ دیگر جایی برای نگرانی وجود ندارد.
از طرف دیگر، فکر میکنم مجموعهای در حال شکل گرفتن است که امیدوارم اتفاقات بهتری برایش بیفتد. برنامهی من این بود که بیست آگهی اول به مرور منتشر شوند و بیست آگهی دوم کمتر دیده شوند تا بهطور همزمان و یکجا، در قالب یک نمایشگاه بهطور کامل نمایش داده شوند. امیدوارم روزی این اتفاق بیفتد. شاید یک نمایشگاه اختصاصی تبلیغات تجاری سوژه جذابی برای مخاطبان باشد و همه شاهد این باشیم که تبلیغات تجاری هم میتواند پیام مثبت، امیدبخش و سازنده بدهد و اینکه در نهایت این اتفاق برای مخاطب، سفارشدهنده، طراح گرافیک و حتی عموم مردم لذت بخش باشد.
گفت و گو و متن: زینب عسگری
[xyz-ips snippet=”5844″]