چارلز بوکوفسکی با زندگی عجیباش سوژه اپیزود چهارم از سریال هنرمندان دیوانه است. در این اپیزود داستان زندگی یک مرد دائم الخمر با تنهاییها و آوارگیهای زیادش را خواهید شنید. زندگی چارلز بوکوفسکی به روایت روزرنگ خیلی ساده بیان شده مثل افکار و داستانهای خودش که با سادهترین کلمات و عبارات مهمترین نتایج انسانی را بیان کرده است.
تنها هنر بوکوفسکی نوشتن بود ولی اگر این استعداد را نداشت و نگاهش به زندگی با کتابهایی که میخواند رشد پیدا نمیکرد، او هم شبیه هزاران ولگرد خیابانی و آوارهای میشد که هیچ نام و نشانی از آنها نمانده و هرگز نمادی برای این سبک زندگی نبود. در اپیزود چهارم هنرمندان دیوانه داستان دیوانگیهای قهرمان ولگردان امریکایی را خواهید شنید.
زندگی او از آوارگی در جادهها شروع شد، از تنبیههای بی محابای پدری منظبط و دیوانه که تحت تاثیر فرهنگ آلمانی بود و یا میخواست علاجی برای عقدههایش پیدا کند. اوج بی پناهیهای او را خواهید شنید و شاید همین دوران برای چارلز بوکوفسکی شدن کافی بود، اما داستان به همین جا ختم نشد.
چیزی که در مورد نوشتههای بوکوفسکی خیلی مشخص بود، بیان ساده و نوشتن با زبان عامیانه است. اما برای افراد دیگر می تواند از این هم بیشتر و عمیقتر شود، تاجایی که بعد از خواندن این نوشتهها حس کنند یک شریک روحی پیدا کرده و بالاخره کسی هست که بتواند درونشان رو ببیند.
چارلز بوکوفسکی : «به نوعی من مردم رو نجات می دهم. . . . نه اینکه قصدم نجات دادن آنها باشد، من هیچ تمایلی به نجات کسی ندارم. اما خوانندگان آثار من رو ببینید، کسانی که کتابهای مرا میخرند، شکست خوردگان، دیوانگان و نفرین شدگانند و من به آنها افتخار میکنم.»
بوکوفسکی، نویسندهای پرکاربود که بیش از 1000 شعر، 32 کتاب شعر، پنج کتاب داستان کوتاه، چندین رمان و یک فیلمنامه منتشر کرده است. از کتابهای مشهور او در ایران میتوانیم به کتاب اداره پست، هالیوود، زنها و عامهپسند اشاره کنیم.
بوکوفسکی تصویر یک مرد سخت کوش را از خودش به نمایش گذاشت. جایی در مورد مردنش میگوید: «امیدوارم لحظه آخر، سرم را روی ماشین تحریرم بگذارم و بمیرم. میدان جنگ من این حروف فلزی و صدای مکرر آن است.»
امسال صد ویکمین سالگرد چارلز بوکوفسکی است.