وقتی کار و شوق به تصویر کشیده می‌شوند!
وقتی کار و شوق به تصویر کشیده می‌شوند!

وقتی کار و شوق به تصویر کشیده می‌شوند!

پروژه روز این هفته به تصویرگری کتاب کار و شوق اختصاص دارد، داستانی که خواننده را با خود به دنیایی می‌برد، که در آن عشق به کار به همراه شوق و دلبستگی، گذر زمان را برای انسان دلپذیر و لذت بخش میکند و به لحظات او رنگ امید می‌زند.

در ادامه با روزرنگ همراه باشید:

کار و شوق دست در دست هم!

«کار منتظر آدم‌ها بود. از صبح تا شب یک گوشه می‌نشست تا آدم‌ها به سراغش بیایند. او بزرگ و پرانرژی بود. همه‌ی شهر او را می‌شناختند و او هم تقریبا همه را می‌شناخت. به جز آنهایی که نمی توانستند کار کنند. آنهایی که پیر و بیمار بودند. یا آنهایی که با کار خداحافظی کرده بودند..»

اولین تصاویری که با خواندن این جملات به ذهنتان می‌رسد را در حافظه‌تان مجسم کنید؟ شما به عنوان مخاطب می‌توانید در این تجسم، تخیلتان را به کار گرفته و جزئیات دل خواهتان را به کار بفزایید. اینجاست که در نقش یک هنرمند تصویرگر عمیق‌تر شده و می‌توانید نیازهای او را واضح‌تر مشاهده کنید.

متن بالا قسمت آغازین کتاب «کارو شوق» به تصویرگری سولماز جهانگیر و نویسندگی محمد هادی است. کتابی که سرشار است از تصاویر تخیلی و انتزاعی و مخاطب را به دنیای خیالی مفاهیمی همچون کار، شوق و زمان می‌برد.

آزادی تصویرگر باعث ماندگاری پروژه‌ها در ذهن مخاطب خواهد شد.

سولماز روند شکل گیری این پروژه را اینگونه توصیف می کند:

«عموما در تصویرگری یک کتاب، محدودیت‌های زیادی از سمت ناشر، مولف و نویسنده وجود دارد به گونه‌ای که تصویرگر را به بند می‌کشد، اما در این پروژه، هیچ بند و محدودیتی نداشتم و ذهنم را آزاد گذاشتم، هر چند که محدودیت‌های گذشته گاه، باز به سراغم می‌آمد.

ذره ذره‌ی متن پر از چالش و تخیل بود و این اشتیاق من را برای پیاده سازی فضاهای ذهنی و شخصی‌ام بیشتر می‌کرد و فرآیند و حاصل کار هم برای من و هم برای نویسنده، لذتبخش بود و امید که برای مخاطب کتاب هم اینگونه باشد.

گمان می‌کنم برای ارتقای سطح کیفی متن و تصویر کتاب هایمان، ناشر و مولف پس از انتخاب نویسنده و تصویرگر مناسب، باید بی هیچ محدودیتی ایشان را آزاد بگذارد و خواهید دید که حاصل این اعتماد دوطرفه، اثری ماندگارتر در ذهن مخاطب خواهد گذاشت و به تصویرکشیدن مفاهیم را درست مانند حل یک مسئله شیرین و لذت بخش خواهد کرد.

کاراکتر اصلی این داستان «کار» بود، و این بزرگترین چالش داستان بود چرا که «کار» هیچ بروز قطعی و عینی بیرونی‌ای نداشت و من باید یک مفهوم را تبدیل به یک شخصیت می‌کردم. شخصیتی که باورپذیر و برای مخاطب قابل درک و ملموس باشد. نویسنده با تخیل‌اش گوشه‌ای از شخصیت کار را در متن پرورانده بود و من هم بخش دیگرش را کامل کردم و شخصیت کار شکل گرفت.

استوری برد و فضاسازی‌ها را شروع کردم و سعی کردم علاوه بر تفاوت هر فریم با فریم دیگر، خط داستانی از بین نرود و هر فریم فضایی نو داشته باشد. برای اینکه در تصاویر جزئیات زیادی برای پرداختن داشتم، از تکنیک رنگ روغن استفاده کردم.

در فریم‌های ابتدایی فضای رنگی تصاویر کمی خاکستری‌تر است و به مرور و با پیشرفت داستان و ورود «شوق» در کار ، شاهد فضاهای رنگین تری هستیم که این نشان از تاثیر عمیق انگیزه و اشتیاق بر انجام کارهاست.»

«شوق» به داستان رنگ و جلا می دهد

شوق تکه‌ی گم شده‌ی پازل کار در دنیای امروز است. افراد زیادی این روزها بدون هیچ شوق و شعفی تنها به شکل شبانه روزی و تنها برای کسب درآمد، کار می‌کنند و این رخوت کانسپت اصلی داستان کتاب را شکل داده است و معنی شوق را برای مخاطب بهتر تداعی می‌کند.

در پروسه تولید یک پروژه تصویرسازی، جان بخشی به مفاهیم و ساخت کاراکترهایی وابسته به آنها، چالشی‌ترین بخش کار است. کاراکترهای اصلی داستان «کار، شوق و زمان»، هرسه مفاهیمی هستند که با بروز فیزیکی در تصاویر کتاب به خوبی می‌توانند برای مخاطب مجسم شده و با احساسات او پیوند برقرار کنند.

کار و شوق _ سولماز جهانگیر

وقتی کار و شوق به تصویر کشیده می‌شوند _ سولماز جهانگیر سولماز جهانگیر _ کار و شوق سولماز جهانگیر _ وقتی کار و شوق به تصویر کشیده می‌شوند!