الكساندر پتروف “Aleksandr Petrov” كارگردان و انيماتور بزرگ روس و خالق انيميشن هاى تحسين شدهاى مانند «پيرمرد و دريا» است. انيميشنهاى او با تكنيك «نقاشى روى شيشه با انگشت» بسيار ستايش شده و مشهور هستند. تعداد بسيار كمى طراح و انيماتور در سراسر جهان با انگشتان خود به جاى قلم مو، روى ورقههاى شيشهاى به خلق انيميشنهاى ديدنى مشغولاند. پتروف كه برنده جوايز معتبر متعددى از جمله جايزه اسكار و جايزه بزرگ جشنواره “Annecy”مىباشد، هم اكنون به مناسبت جشنواره پويانمايى در تهران به سر مىبرد. سايت «روزرنگ» ديروز در محل جشنواره مصاحبهاى با او انجام داده است كه در ادامه مىخوانيم. با تشكر از مصطفى دميرلو مترجم ايشان و محمدرضا كريمى صارمى، دبير جشنواره پويانمايى.
• به عنوان اولين سوال لطفا بگوييد كه به نظر شما چه چیزی یک انیمیشن خوب را از انیمیشن بد جدا میکند؟
راستش سوال ساده ای نیست! در واقع میشود گفت سوال سختی است و من سعی میکنم چیزهایی را که میدانم به شما بگویم. خب میتوانم بگویم انیمیشنی برای من خوب به نظر میرسد که آدمها را تحت تاثیر قرار دهد و بتواند به ذهن یا قلب بیننده نفوذ کند. برای مثال ممکن است یک انیمیشن ایدهی خوبی داشته باشه و با ایدهاش بتواند به روح مخاطبش رخنه كند، یا سوژه و موضوع خوبی داشته باشد و يا ممکن است تصاویر، دیزاین و حتی طراحی صدای خوبی داشته باشد. البته بهتر از همه چیز این است که همه ی این موارد را با هم داشته باشد.
البته من این نکات را فقط از لحاظ حرفهای نمیگویم بلکه در ورای همه اینها، یک اثر هنری خوب باید شایستگیهای اخلاقی هم داشته باشد. به نظر من باید اتفاقی که در انیمیشن میافتد، تکانی به انسانها بدهد. براى مثال، یک ارزش اخلاقی را به ما یادآوری کند. مثلا زمانی که من یک انیمیشن را میبینم، اگر قلب من به تپش بیافتد و در درونم احساس شور و شوق کنم، فکر میکنم این نشانهاى است که به من میگوید تلاش این کارگردان و انیماتور به ثمر نشسته است. اما اگر هیچ تاثیری نداشته باشد و هیچ احساسی در وجود بیننده برانگیخته نشود، به نظر من زحمتی که برای آن انیمیشن کشیده شده بیهوده بوده است. زمانی که من انیمیشنی می بینم دوست دارم در آن احساس یا برداشت انیماتور از زندگی را ببینم و حس خودش، نگاه خودش و نفوذ و تاثیرش را بر جهان و طبیعت لمس كنم.
درواقع من خودم نمیدانم چه حالتی پیش میآید اما میدانم لحظاتی هست که شما پوسته ظاهری مخاطب را میشکنید و بر قلب و روح او نفوذ میکنید و او را تحت تاثیر قرار میدهید. ممکن است بعضی افراد باشند که دستور العمل این کار را بلد باشند اما من خودم معمولا امیدم به این است که حس همدلی مخاطبم را برانگیزم و وقتی می بینم مثلا در چشمان مخاطبم اشک حلقه زده، می فهمم که توانستهام موفق شوم!
• حدود هزار نفر برای کارگاه انيميشن شما ثبت نام کردند. طبيعتا بیشتر این افراد نمیتوانند شما را از نزدیک ببینند، به علاوه عده زیادی هم مشتاق و علاقهمند آثار شما هستند. برای این فعالان انیمیشن، دانشجویان و هنرمندان چه حرفی دارید که آنها را راهنمایی و کمک کند؟
خب من فکر می کنم افراد زیادی هستند که منتظرند تا یک موفقیت غیرمنتظره برایشان پیش بیاید، یا به شهرت برسند و تعداد بسیار زیادی از مردم کارهایشان را ببینند و دوستدارشان باشند. شايد چیزی که به آنها کمک کند تا دست از تلاش برندارند این نکته باشد که: نمیشود همیشه امید داشت تا توجه همگان به تو جذب شود و آن چیزی که تو خلق میکنی مورد علاقه همه باشد. بعضی مواقع شاید هیچ کس نباشد که با او در مورد ایدهها و فكرها و كارهايت حرف بزنی. ممکن است ناامید شوی! شاید خودت هم از اعتقاد نسبت به هدفت دست بكشى. شاید هدفی که فکر میکنی برای آن ساخته شدی و زنده ای را آرام آرام از دست بدهی…
اما مساله مهم دقیقا همینجاست! نباید ناامید بشوی. باید به خودت ايمان داشته باشی. من برای همه کسانی که انیمیشن کار می کنند، این توصیه را دارم که هرگز از اشتباه کردن نترسید. از فقدان توجه دیگران آزرده نشوید و خودتان برای خودتان با عشق و شور کار انجام دهید. مثلا میتوانید كارهاى كوچك بسازيد و به عنوان هدیه به دوستان یا مادرتان تقدیم کنید. شاید حس هدیه دادن و دیدن شادی آنها برای شما از بسیاری جوایز که ممکن است برنده شوید، لذت بخشتر باشد. این آخرین حرف من است: شجاع باشید، جرات داشته باشید و به خودتان اعتماد کنید.
• چه چیزی بیشترین تاثیر را بر روی شما و آثارتان داشته است؟ ادبیات روسیه، دوران کودکی یا فرهنگ و تاریخ کشورتان، کدامیک باعث اثرگذاری بیشتر بر روی شما بوده است؟
این سوال بسیار سوال خوبیست. هر هنرمندی که در زمینه ادبیات، نقاشی یا موسیقی کار می کند؛ تلاش می کند تا به نوعی احساس خودش را از زندگی در کارش منعکس کند. به نظر من عواملی که شما برشمردید همه تاثیرگذار بوده؛ ولی در کارهای من دوران کودکی بسیار موثر بوده است. من تجربیات و خاطرات زیادی از آن دوران دارم. مثلا خانواده و نزدیکانم که با داستان ها و افسانه ها و شعرها و حتی گفت و گوهای ساده، دریافت و نگرش خودشان را از زندگی به من منتقل کردند و راه و روش خودشان را در زندگی به من آموختند و البته مربی های کودکی ام که به من نقاشی کردن را یاد دادند و حتی تا دوران آکادمیک اساتید فوق العاده ای که داشتم. حتی ادبیات روسیه تاثیر زیادی بر من گذاشته و مثل یک اقیانوس سرشار از ایده های مختلف، خیلی به من کمک کرده و خوراک فکری فراوانی در اختیارم گذاشته است؛ بخصوص ادبیات قرن بیستم که آثار بی نظیری به دنیا شناسانده است. همینطور اتفاقات شیرین یا ناگوار زندگی، کارهای خلاقانه و تجربه های دیگران که گاهی مثل یک پل، افراد را از کشورها و فرهنگ های گوناگون به یکدیگر نزدیک کرده و پیوند زده است. همه و همه بر روى من تاثير گذاشته اند.
این نکته –یعنی ساده و همه فهم بودن- بسیار مهم است. من زمانی که به دنبال ایده می گردم، تلاش می کنم به سراغ مفاهیمی بروم که به زبان ساده حرفشان را با همه مردم درمیان می گذارند. مهم است که کار شما برای کسی که در آفریقا زندگی می کند همان قدر قابل فهم باشد که برای شخصی در آسیا یا اروپا یا قطب جنوب! ساده گفتن مفاهیم نه تنها آن ها را قابل فهم می کند، بلکه باعث جالب شدن آن ها می شود.
• از این که موفق و محبوب هستید چه احساسی دارید؟
فکر میکنم موفقیت و شهرت بال های سنگینی هستند. شاید در نظر اول فکر کنید که این ها خیلی لذت بخش هستند اما در واقع نگرانیهای اضافهای برای تو میتراشد. اگر بخواهم صادقانه بگویم، من چندان علاقهای نداشتم که در مسیر شهرت باشم. البته بسیار دوست داشتم که کارهای من شناخته شود و همه آنها را ببینند ولی در واقع هیچ وقت قصد نداشتم که بر روی استیج های بزرگ بروم و همه از من چنین استقبالهای گرمی کنند. من بیشتر سکوت را دوست دارم و سعی میکنم این شهرت را تحمل کنم. اما این بسیار باعث خوشحالیست وقتی که می بینی مردم برخورد دلپذیری دارند و کارهایت را میشناسند. فکر میکنم بزرگترین موفقیت من همین باشد.
• آیا نکته ای هست که دوست داشته باشید مطرح کنید؟
حرفهایی که زدم را باور نکنید! (می خندد)
فکر میکنم بعضی وقت ها هست که دلت میخواهد حرفهای مهم و بزرگی بزنی. جوری که هم خودت و طرف مقابل لذت ببرید اما من زیاد بلد نیستم حرف بزنم و کمی خجالتی هستم. من را ببخشید اگر زیاد حرف زدم چون سوال ها را بسیار دوست داشتم و خوشحالم که از من چنین سوالات جدی و مهمی پرسیده شد.
متن و گفت وگو از: زینب عسگری