همانطور كه پيش تر وعده داديم در آخرين روز حضور «كن كاتو» طراح برجسته استراليايى در ايران، موفق شديم گفت و گويى اختصاصى با او داشته باشيم. كن كاتو در اين گفت وگو از دغدغه هاى جديدش، از تعريفى كه هم اكنون نسبت به ديزاين پيدا كرده، از مزرعه اى كه دارد، از لوگوهاى دايناميك و بسيارى مسايل ديگر براى ما سخن گفت.
اين گفت و گوى ارزشمند نكته هاى دقيق و ارزشمندى در خود نهفته دارد كه يا راه گشاست يا گره گشا. روزرنگ ضمن تشكر از انجمن طراحان گرافيك ایران براى هماهنگى اين مصاحبه، به همه خوانندگان توصيه مى كند خواندن اين پست را از دست ندهند.
اقاى كاتو شما در قسمتی از نشست خود در موزه هنرهای معاصر گفتید که این روزها دغدغه هایی متفاوت از همیشه دارید و تفکر شما نسبت به گذشته بسیار فرق کرده است. کمی در این مورد توضیح بدهید.
-بله فکر می کنم این روزها تفكرات من در مورد دیزاين دچار تغییر شده است؛ چرا كه به عنوان یک طراح همیشه برايم دو مساله مطرح است: اول این که چه کاری انجام می دهم؟ و دوم این که چطور انجام می دهم؟ پاسخ به اين دو سوال، به طور مرتب دغدغه هايى ناشناخته ايجاد مى كند. اين روزها این طور به نظر می رسد که کامپیوتر و نرم افزارها باعث شدند هرکسی بتواند چیزها را جا به جا کند! اما مساله اصلی براى من جابه جا کردن تصاویر یا کار با کامپیوتر نیست، بلکه چطور فکر کردن مهم است و این که ایده هايم را چطور مطرح کنم.
اگر دوباره به دوران دانشگاه برگردید و ٢٥ ساله شوید، چه چیزهایی هست كه دوست داشتید از آن اطلاع داشته باشید؟
-زمان تغییر کرده و مردم الان خیلی چیزها درباره طراحی گرافیک می دانند که آن زمان نمی دانستند. به عنوان مثال آن زمان گرافیک هرگز چیزی جدا از مقوله تبلیغات محسوب نمی شد. اما الان همه می دانند که گرافیک فقط یک موضوع دو بعدی نیست بلکه بسیاری از موارد را از بسته بندی تا اقلام چاپی و یا حتی گرافیک محیطی و طراحی داخلی شامل می شود. من فکر می کنم اینترنت باعث شده که همه چیز متحول بشود و یک دوره زمانی جدید وارد کار همه ما بشود. صدا، انیمیشن و زمان بندی در کار ما دخیل شده است و دیگر دیزاین یک چیز دوبعدی و تک ساختار نیست بلکه چهار یا حتی پنج بعد دارد. همه اینها باعث به وجود آمدن یک تعریف جديد قرار می شود كه نام آن «موقعیت» است. خیلی دلم می خواست اگر ٢٥ ساله بودم این را می دانستم.
دقیقا چه چیزی شما را تبدیل به گرافیک دیزاینر کرد؟
-خب فکر نمی کنم برنامه ریزی و نقشه ای برای این کار داشتم. به نظر می رسد همه چیز اتفاقی بوده است! اما از زمانی که به خاطر می آورم همیشه در حال طراحی کردن بودم. به عنوان یک کودک همیشه با دقت به اطرافم نگاه می کردم، مثلا اگر پدرم باغبانی می کرد من آن را به صورت یک طراحی ویژه می دیدم و می گفتم: بهتر نیست این شکلی باشد؟!
در کنار کار حرفه ای و بیزینسی که دارید، تفریح و سرگرمی شما چیست؟
-من یک مزرعه دارم! و به صورت كاملا حرفه اى در آن زيتون پرورش می دهم که از آن روغن زیتون می گیرم. این بزرگترین سرگرمی من است. علاوه بر این کتاب خواندن و فیلم دیدن از سرگرمی های دیگر من است و البته وقت گذراندن با دوستان.
کدام مرحله از مراحل طراحی یک هویت بصری برای شما جذابتر از همه است؟ منظورم قسمتی است که به خاطر آن، با مشکلات و سختی های احتمالی کار کنار می آیید.
-زمانی که یک پروژه جدید می گیرم همیشه هیجان زده می شوم. بعد از آن همه ی تیم شروع به جستجو می کنیم و درست لحظه ای که ایده ی خوبی پیدا می کنیم لحظه ی بسیار جذابی برای ما است. این ایده ی اصلی است که به همه چیز شکل می دهد و من زمانی که به آن دست پیدا می کنم می گویم: وای خدای من! این خودشه!
البته از آن به بعد تازه کار اصلى شروع می شود. چون شما باید سخت تلاش کنید تا ایده به همان خوبی که در ذهن شماست خلق بشود. پس لازم است كه به صورت خستگى ناپذير تلاش کنید.
کمی بحث را تخصصی کنیم. مدتی است که در ایران مثل بیشتر نقاط جهان، هویت بصری یا آیدنتیتی به سمت داینامیک شدن پیش می رود. لوگوهای داینامیک کم کم جای خود را باز می کنند. (منظور از لوگوهای داینامیک لوگویی است که مرتب تغییر می کند، نه به معنی ری دیزاین بلکه تغییر در درون خود لوگو) نظرتان در مورد داینامیک بودن لوگوتایپ چیست؟
-فکر می کنم تا حدودی به سوال قبل باز می گردیم. همان طور که گفتم ابعاد دیزاین گسترش پیدا کرده و تحرك و تغییر وارد کار ما شده. بله پویایی لوگو و سایر موارد به اضافه شدن این ابعاد بر مى گردد و این اصل که گرافیک دیزاین ديكر یک چیز دو بعدی نیست. زمان و اینترنت امکان داینامیک بودن را وارد مساله می کند. بنابراین از همان ابتدای طراحی باید بدانید که کار شما ممکن است متحرک سازی بشود و به این موضوع توجه کنید.
پس شما با این قضیه موافقید؟ مثلا اینکه گوگل هر روز به یک مناسبت لوگوی خود را تغییر می دهد از نظر شما پذیرفتنی است؟
-خب این سوال بزرگ تری است. چرا که گوگل آنچنان بخش مهمی از زندگی روزمره مردم شده که به راحتی می تواند این کار را انجام بدهد چون میلیون ها نفر در طول شبانه روز به طور مرتب آن را می بینند.
پس آیا داینامیک بودن لوگو برای سایر برندها که به اندازه گوگل بزرگ و تاثیرگذار نیستند، توصیه نمی شود؟
– فکر می کنم سوال پیچیده ای است که احتیاج به ساعت ها بحث و گفتگو دارد. به هرحال ما لوگوی گوگل را به صورتی کاملا متفاوت با سایر لوگوها و برندها می بینیم. شاید برای شرکت هایی که مردم هر روز با آن ها سروکار دارند و آنلاین هستند بهترین راه همین است. البته هنوز بسيارى از برندها لوگویی ثابت دارند و چیزی که بیشتر برایشان اهمیت دارد، مکان هایی است که لوگو در آن جا معرفی و ارایه می شود. اما برای برندی مانند گوگل با این حجم از مخاطب روزانه به هرحال باید لوگو به صورت همزمان، اطلاع دهنده و سرگرم کننده باشد.
با این حساب آیا آینده ی هویت سازمانی قرار است داینامیک باشد؟
-شکی در این نیست، قطعا همین طور است. برندها چاره ای جز این ندارند که به این سمت حرکت کنند.
همانطور که در نشست روز اول و دوم دیدیم، هویت بصری فرودگاه نیوزلند را به طور کامل با تصویرسازی انجام دادید که پروژه ی جذابی از آب درآمده بود. آیا تصویرسازی های فرودگاه نیوزلند را خودتان انجام دادید؟
-نه من اینکار را نکردم. البته چیزی نمانده بود که خودم دست به کار بشوم ولی همکار و شریک من در نیوزلند، سفارش این کار را به یک تصویرگر داد. معتقدم به عنوان یک دیزاینر، لازم نیست به طور مستقیم طراحی کنید بلکه مهم تر این است که چطور فکر می کنید و فکرتان را با چه شخصی در میان می گذارید. من به عنوان مدیر هنری ایده ی اصلی را دادم و آن ایده ی باد بود. البته ما بسیار خوش شانس بود که سفارش دهنده، ایده ی اصلی ما را درک کرد و آن را پذيرفت. بعد از آن، اینکه چطور بخواهیم آن را اجرا کنیم مساله دوم ما بود.
مهم ترین نکته در مود فرودگاه نيوزلند اینجاست که هر کس به اين فرودگاه می رود یا هویت بصری آن را می بیند، هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. در حاليكه اگر یک هویت بصری عادی طراحی می کردیم، باز هم مردم آن را می دیدند و شاید به خاطر می سپردند، اما الان ما یک چیز فراموش نشدنی کار کردیم!
فرق دیزاین خوب با دیزاین بد چیست؟ چگونه بفهمیم یک دیزاین خوب است یا بد؟
-این برمی گردد به اینکه شما چطور یک دیزاین را قضاوت می کنید. آیا قضاوت شما از منظر زیبایی شناسی است؟ آیا از منظر تاثیرگذاری است؟ و یا از منظر ارزش های شخصی خودتان؟
کلا می توانم بگویم کار چندان ساده ای نیست. چرا که اگر بخواهید از منظر زیبایی شناسی نگاه کنید ممکن است نظرشخصی در آن دخیل شود. به عنوان مثال شما گفتید که از تصویرسازی های پروژه ی فرودگاه نیوزلند لذت بردید. در حالی که ما نمی دانیم واقعا آن مجموعه چقدر موفق بوده و میزان تاثیرگذاری آن چقدر است. شما می گویید آیا دیزاین بد و خوب وجود دارد؟ اما به نظر من قسمت مهم تری هم هست و آن دیزاین عالی است. دیزاین عالی به تمام این سوالات جواب می دهد. اول اینکه آیا در رسيدن به هدف خودموفق بوده است؟ دوم اینکه آیا توانسته تاثیر گذار باشد؟ و سوم اینکه آیا به زیبایی شناسی اهمیت داده است؟ اگر این سه مورد را انجام بدهد به نظر من می شود نام دیزاین فوق العاده را بر روی آن گذاشت.
شما برای به روز نگه داشتن ایده هایتان چه می کنید؟
-زندگی می کنم! ضمن اینکه فکر می کنم امروزه همه طراحان می دانند که برای به روز بودن کافی نیست که اینترنت را بگردید بلکه باید به اندازه کافی بخوانید، فیلم ببینید و به گالری بروید و تا جایی که ممکن است از اتفاقات روز با خبر باشید.
آخرین چیزی که دیدید و شما را به وجد آورد چه بود؟
-اوه! دقیقا همین امروز صبح بود. من داخل یک مسجد را دیدم (امام زاده صالح) که پر از آیینه کاری بود. شدیدا هیجان زده شدم؛ واقعا شگفت انگيز بود. به نظر من هیجان همه جا پیدا می شود. طراحان این امکان را دارند چیزهایی را که مردم به عنوان چیزهایی پیش پا افتاده می بینند، به شکل موضوعات خارق العاده ای ببینند.
آیا در طول این سال ها، سفارشی باعث شده روشی که طی این سال ها داشتید به چالش کشیده شود؟ طوری که به خودتان بگویید: حالا باید چه کنیم؟!
-خیلی وقت ها! اگر بخواهم فقط به یک مورد اشاره کنم که زندگی و کارم را به شدت تحت تاثیر قرار داد، حدود ٢٠ سال از فعالیت حرفه ای ام می گذشت و من مشغول کار بر روی یک پروژه در ژاپن بودم و به روش معمول خودم داشتم سعی می کردم بفهمم مشکل کجاست! متوجه شدم روش همیشگی من برای طراحی این هویت بصری نمی تواند مشکل را حل کند. سال ها بود که همه فکر می کردند من و تیمم بهترین افرادی هستیم که می توانیم مشکلات هویت سازمانی را حل کنیم و به نوعی رهبران این بیزینس در جهان هستیم. اما زمانی که من از ژاپن به استودیو خودم در استرالیا برگشتم همه چیزهایی که در مورد هویت سازمانی می دانستم برایم زیر سوال رفته بود! سه شب متوالی به خانه می رفتم در حالی که افكار مختلف ذهنم را درگیر کرده بود و به شدت فکر می کردم چطور می توانم این مشکل را حل کنم؟ در اون زمان تصمیم گرفتيم تا خودمان را به عنوان یک شرکت جهانی دوباره تعریف کنیم و از اول بسازیم. و نتیجه اتفاق ژاپن این شد که مشتری های من امروز بگویند: همه طراحان کم و بیش مثل هم فکر می کنند، اما شما متفاوت فکر می کنید!
مگر در ژاپن چه اتفاقی افتاده بود؟
-پروژه ژاپن بسیار پیچیده بود. مشتری می خواست حرف های بسیار متفاوتی به وسیله دیزاین زده شود اما در واقع طراحی علایم تجاری هیچ وقت نمی تواند همه این موارد را با هم بیان کند. من می دانستم که نه خود علامت تجاری، بلکه هویت برند می تواند این حرف را بزند. اما درمورد ژاپن و هویت های تصویری و زبانی آن به مشکل برخورده بودم. این باعث شد که بیش از قبل تلاش کنم و به ایده ای رسیدم که امروزه به آن می گویند: زبان بصری گسترده. از آن زمان بود که متوجه شدم به جای طراحی یک لوگو یا علامت تجاری یا حتی یک هویت بصری خاص، یک برند چگونه می تواند حرف های مختلفی بزند و با مخاطب ارتباط صحیح برقرار کند. پس از اين اتفاق بود كه من مرحله دیزاین را به بعد از این مرحله منتقل کردم. در واقع روش ما کاملا برعکس شد و ما حالا از بالا به پایین شروع به حرکت مى كنيم.
آقاى كاتو آیا هنوز با مداد و کاغذ کار می کنید؟
-البته! من به طور دایم در حال طراحی کردن در استودیو هستم. همکارانم به من می خندند چون يكسره در حال طراحی کردن پشت هرکاغذی که پيدا كنم هستم و هر جا و هر فرصتی که گیر بیاورم را از دست نمی دهم. دلیلش هم این است که فکر من مرتب در حال طراحی کردن است.
شما یک طراح مطرح و شناخته شده در سطح بین المللی هستید و احتمالا به بسیاری از آرزوهای دوران جوانی تان رسیده اید. آیا هدف یا آرزویی مانده که هنوز در پی آن باشید؟
– من چنین احساسی ندارم! من فقط یک طراحم که دلم می خواهد فردا کار بهتری نسبت به امروزم انجام بدهم. فکر می کنم چیزی به نام مشهور بودن وجود ندارد (لااقل برای طراحان) فقط کاری را که باید انجام می دهم و هیچ وقت به خودم به عنوان یک انسان موفق و مشهور نگاه نمی کنم. تصور می کنم هنوز پسر کوچولوی مادرم هستم (می خندد) راستش افتخار می کنم که شما این را می گویید اما به نظر من خیلی خطرناک است که به خودمان اینطور نگاه کنیم و راجع به خودمان این فکر را داشته باشیم که من موفق و مشهورم! فكر می کنم فقط مهم است که سخت کار کنی و همیشه به این بيانديشى که فردا قرار است طراح بهتر یا آدم بهتری باشی.
جالب است چون سوال بعد در همين مورد بود. گفتگوی شما را بسیاری از طراحان جوان خواهند خواند. آیا چیزی هست که بخواهید به آن ها بگویید؟
-بله من هم برمی گردم به پاسخ سوال قبل. من متنفرم از اینکه فکر کنم کارهایی که تا به حال انجام دادم بهترین بوده است. اگر اینطور باشد دیگر بیدار شدن در صبح فردا هیچ معنی ای ندارد! چون هیچ انگیزه ای وجود نخواهد داشت. هدف من این است وقتی برگشتم به استرالیا و صبح روز بعد به استودیو رفتم؛ بهترین کار ممکن را انجام دهم. و همین طور فردا و فرداها و کارهای بهتر و بهتر. من خیلی احساس جوانی در درونم می کنم و علتش هم این است که من عاشق کارم هستم و از همه می خواهم با تمام وجودشان سخت کار کنند.
خیلی از شما ممنونیم. آیا صحبت پایانی دارید؟
-٤٧ سال پیش یک نفر به من نصیحتی کرد که هنوز به یاد دارم، او گفت: اول درست باش؛ بعد زیبا باش! بنابراین مطمئن شوید که قبل از هرچیز و حتی قبل از دیزاین، به اهداف درستی فکر می کنید.
متن و گفت وگو از: زینب عسگری
باتشکر از مترجم اقای کاتو خانم مهردخت دارابی
عکسها: نسرین عباسی