اصلاح ۴ باور شایع درباره پروسه دیزاین اپل (بخش دوم)

اگر خاطرتان باشد در بخش اول این مقاله، به 2 باور شایع در پروسه دیزاین اپل از زبان کاوانو که 7 سال طراح ارشد اپل بوده است اشاره نمودیم.در این پست قصد داریم 2 باور شایع دیگری که در این پروسه وجود دارد را برای شما مطرح کنیم.با ما همراه باشید.

باور سوم: اپل، همه جزئیات را مدون می‌کند
محصولات اپل مخصوصا در بخش تعاملی‌شان، اغلب به داشتن جزئیات ظریف شناخته شده‌اند. به طور مثال وقتی گذرواژه را اشتباه وارد کنید، کادر گذرواژه در پاسخ می‌لرزد. اینگونه جزئیات، حس خوشایندی همراه با معنی دارند. آن‌ها لحظاتی هستند که به طور منطقی نمی‌توان شرحشان داد اما در هنگام هضم، معنی پیدا می‌کنند.
کاوانو توضیح می‌دهد: «بسیاری از شرکت‌ها تلاش می‌کنند تا این ایده را تقلید کنند که: ما نیاز داریم طرحی زنده و با روح در ابعاد X، Y و Z ارائه کنیم. اما آن‌ها تا زمانی که نتوانند به یک انیمیشن خلاق یا یک مدل خلاقی از نحوه چیدمان اطلاعات برسند، نمی‌توانند از این مرحله عبور کنند. بگذارید ساده بگویم: در حقیقت تا زمانی که مهلت مقرر یا زمان‌بندی وجود داشته باشد تقریباً محال است بتوان به نوآوری حقیقی دست یافت!»
کاوانو می‌گوید طراحان اپل (و البته مهندسانش!)، اغلب در مدت کوتاهی به ایده‌های تعاملی زیرکانه‌ای دست می‌یابند؛ مانند واسط کاربری مکعب سه بعدی یا آیکون‌های با فیزیک فنری، اما ممکن است سالها طول بکشد تا هر کدام از این ایده‌ها به منصه ظهور برسد و در مکان و موقعیت مناسب به کار رود.

iOS7-Video-10 copy-580-90

«مردم به طور مداوم در حال تجربه این آیتم‌های کوچک هستند و چون طراحان می‌دانند که مردم با آن‌ها چه می‌کنند، وقتی یک ویژگی مطرح می‌شود مثلا: ما نیاز به یک راه جدید برای پاسخ به درج یک گذرواژه داریم و البته نمی‌توانیم این پیام زشت (گذرواژه شما اشتباه است) را هم حذف کنیم. آن هنگام تمام آن ایده‌های تعاملی یا انیمیشنی که زمانی برای تفریح و تجربه ساخته شده‌اند را جمع آوری کرده و پس از بررسی اینکه آیا ایده دیگری هم می‌تواند مطرح شود یا نه، بهترین و مناسب‌ترین را اعمال می‌کنند.»

اما اگر تصور می‌کنید در شرکت اپل تعداد بسیار زیادی از ایده‌های انیمیشنی منتظر ظهور و بروز هستند، کاملا در اشتباه هستید. در واقع آنطور که کاوانو شرح می‌دهد این مساله بسیار غیر متعارف است.
«آنجا ما یک بانک مدونی برای ایده‌ها نداشتیم؛ چون در اغلب اوقات آنچنان چیز مدونی از ایده‌ها به وجود نمی‌آمد که حتی قابل سرقت باشد. یک تیم کوچکی بودیم که همه می‌دانستیم دیگری چه می‌کند و به سادگی فرهنگ این را داشتیم که مسائل را با هم در میان بگذاریم.»

باور چهارم: شور و اشتیاق جابز همه را به وحشت می‌انداخت
شاید شما هم شنیده باشید که در شرکت اپل یک پندی وجود دارد که می‌گوید: یک دیزاینر همیشه باید از راه پله استفاده کند، چون خدای ناکرده اگر استیو جابر را در آسانسور ملاقات کند و او بپرسد که چه ایده‌ای داری، یکی از این دو اتفاق خواهد افتاد:
1- او از ایده خوشش نمی‌آید، پس ممکن است اخراج شوید.
2- او عاشق ایده شما می‌شود و جزئیات آن را از شما می‌خواهد که در این‌صورت خواب شب و تعطیلات آخر هفته و مرخصی به شما حرام خواهد شد.
کاوانو هنگام تعریف کردن این باور می‌خندد، اما نتیجه‌ای که از صحبت‌هایش گرفته می‌شود ظریف‌تر از پیام واضح کتاب «دوراهی گریز ناپذیر» است!

3030923-inline-i-stevejobs

«در حقیقت آن‌ها که در اپل رشد کردند کسانی بودند که میل و اشتیاق فراوانی برای کسب تجربه از همکاری با جابز داشتند و خود را واقعاً در خدمت مشتری و محصول قرار دادند. آن‌ها برای این کار حاضر بودند از تعطیلات خود بگذرند و افرادی که این روش را ناعادلانه می‌پنداشتند، ارزش آنچه را که در مقابل این فداکاری‌ها بدست می‌آمد، درک نمی‌کردند؛ و آن، خلق بهترین محصول برای مخاطب بود که ارزشش را داشت برای رسیدن به آن همه چیز خود را فدا کنند.»
«اینجا بود که خیلی وقت‌ها سرزنش می‌شد، اما او فقط بهترین نتیجه را می‌خواست و انتظار داشت دیگران هم همین را بخواهند. او به سختی می‌توانست افرادی را که با خواسته‌هایش همسو نبودند درک کند و اینکه چرا باید در اینصورت برای او کار کنند. من فکر می‌کنم جابز آستانه تحمل پایینی نسبت به افرادی که به موضوع اهمیت نمی‌دادند داشت. مشکل او این بود که چرا باید بعضی‌ها در این موقعیت قرار بگیرند و نخواهند که همه چیز را فدای آن کنند.»

3030923-inline-i-30615-ios7animationاما آیا خود کاوانو در آن زمان برخوردهایی با جابز داشته که منجر به یک نصیحت جالب یا یک تعریف خاص از او شود؟

او چنین پاسخ می‌دهد:« شخصاً نه.» می‌خندد! «تنها چیزی که واقعاً برایم جالب بود این است که یک بار در کافه تریا به من گفت این قزل آلایی که سفارش دادی به نظر خیلی عالی می‌آید! و خودش هم از همان سفارش داد!»

«او به شدت در دسترس بود. من چند بار تلاش کردم که به شکلی جلویش را بگیرم؛ اما او از این کارها خوشش نمی‌آمد. این هم جالب است که او بسیار سخت‌گیر بود … اما خارج از دایره کار سعی می‌کرد رفتاری دموکراتیک داشته باشد و مانند سایرین با او برخورد شود. او به طور مداوم با این موقعیت‌ها در حال جدال بود.»

منبع