فاطمه حق نژاد
فاطمه حق نژاد

خلق دنیایی زیبا و بیرون از واقعیت / مصاحبه اختصاصی با فاطمه حق نژاد و ایوان آموندسن

پست امروز روزرنگ اختصاص به گفت و گوی نسبتا مفصلی با یک زوج جوان و تصویرگر با دو ملیت ایرانی و اروپایی متفاوت اما سرشار از علائق مشترک است. ما در انتخاب موارد گفت و گو دنبال تعاریف افراد در سبک زندگی هنری خودشان هستیم و مطمئنا همانطور که در خلال این گفت و گو به خوبی به آن اشاره می‌شود ما همه یک رودخانه‌ایم که در طول مسیر به جویبارهای مختلفی تقسیم می شویم؛ سبک‌ها و روش‌ها به دلیل تنوع فراوان اهمیتی ندارند و آنچه که مهم است رضایت و رسیدن ما به رویاها و اهدافمان است. تا انتهای این گفت و گو همراه روزرنگ باشید:

 

• لطفا راجع به خودتان و بیو گرافی زندگی‌تان برای ما بگویید و اینکه الان کجا زندگی می‌کنید؟

حق نژاد: من فاطمه هستم، ۲۹ ساله متولد ۱۳۶۹ و در تهران به دنیا اومدم. علاقم به تصویرسازی از خوندن کتابهای H.C. Andersen، Grimms’ Fairy Tales شروع شد. روزهایی که با مادرم داستان ها رو می‌خوندیم و براشون تصویر می‌کشیدیم.
خوشبخت بودم که در فضایی بزرگ شدم که پدر بزرگم، مادرم‌ و خاله هایم نقاشی می‌کشیدند و من هم اشتیاق زیادی به کشیدن پیدا کردم و این کار شد بخشی از زندگیم.

هر روز با عشق و ذوق بیشتری طراحی می‌کردم و دلیل‌های مختلفی داشتم و بزرگ‌ترینش خلق کردن دنیایی زیبا و بیرون از واقعیت در گوشه خلوت خودم بود؛ می‌خواستم و همچنان می‌خواهم  تصویرهایی را که در ذهنم نقش می‌بندن از داستان‌ها را ببینم. رشته تحصیلی‌ام گرافیک کامپیوتر بود و از انتخابم خوشحالم برای اینکه برای خودم زمانی را برای بیشتر طراحی کردن و کار با فوتوشاپ که الان خیلی برام قابل استفاده هست خریدم.

برای کارهایی که در رابطه با بازی هستند و معمولا کلاینت‌هام برای رفت و برگشت زیاد کار، تکنیک دیجیتال را انتخاب می‌کنم. دوران راهنمایی و سالهای هنرستان خیلی نقاشی می‌کشیدم اما کم کم متوجه علاقه ام به تصاویر رمان‌ها و کتاب‌های داستانی و نقش مهمشون برای من در انتخاب و دلبستگی به یک کتاب شدم.

من تصویر سازی‌ها با سبک‌های مختلف کتاب‌ها را انتخاب می‌کردم و با خودم تحلیل و بررسی انجام می‌دادم که حالا چه سبکی را دوست دارم که برای ایده‌های خودم پیاده کنم. بعد از مدتی کم کم کارهایی داشتم که می‌تونستم به دیگران نشون بدم و در فضای اینترنت بزارم؛ کم کم آشنا شدم با چند ناشر خارج و داخلی. برای مدتی هم با یک آژانس تصویرسازی امریکایی کار کردم که برای من بسیار عالی بود چون تجربه‌ خوبی کسب کردم و یاد گرفتم چطوری به‌صورت حرفه‌ای به عنوان یک freelancer  کار کنم.

در همین مسیری که داشتم طی می کردم کم کم متوجه شدم که دیگه نیازی به اون آژانس ندارم و می‌تونستم به‌صورت مستقیم خودم با مشتری‌هایم کار انجام بدم. بعد از آشنا شدنم با همسرم Even Mehl Amundsen که بیشتر در صنعت گیم و فیلم کار میکنه من هم به این‌کار علاقه پیدا کردم و در کنار تصویرسازی کتاب چندین کار برای کمپانی های گیم مثل Karakter studio و Volta انجام دادم.

در حال حاضر به صورت freelancer کارهای مختلف تصویرسازی برای کتاب‌ها، ساخت tutorial در مجله‌ها، تصویرسازی برای کارت‌های بازی… انجام میدم و به همراه همسرم در اسلو، نروژ کار و زندگی می‌کنم.

آموندسن:من برای هنرمندشدن به شکلی که بسیاری از دوستانم مجبور بودند، هرگز اجباری نداشتم. این شانس را داشتم تا در سیستم آموزشی نروژ تحصیل کنم که در آن این اجازه به شما داده می‌شود تا در ۱۵ تا ۱۶ سالگی، نوع تحصیلات‌تان را خودتان مشخص و انتخاب کنید . این مسئله در آینده عملاً مانع تحصیل شما در رشته‌های دیگر نخواهد بود، ولی این امکان را به شما می‌دهد تا در مورد رشتۀ انتخابی‌تان ملاحظاتی داشته باشید. بدین ترتیب، خیلی زود به تحصیل در حوزۀ هنرها و صنایع‌دستی مشغول شدم. بعد هم به مدرسه هنر رفتم؛ جایی که با شرکت در انجمن آنلاین  Conceptart.org به کشف معنا و کارکرد طراحی مفهومی نائل شدم. از آنجا به بعد، انتخاب‌هایم کمتر تابع وسواس بود .

زمانی هم که درشهر فالموث انگلستان دوره‌ای را در یک برنامۀ آموزشی یک‌ساله برای کسب مدرک تصویرگری می‌گذراندم، آن‌قدر خوش‌شانس بودم که توانستم آزمون هنری استودیوی ولتا در کبک کانادا را با موفقیت پشت سر بگذارم. من واقعاً یک لحظه هم فرصت تأمل و تصمیم‌گیری نداشتم، فقط احساسم این بود که باید این کار هنری را امتحان کنم، تمام چیزی که از دستم برمی‌آید انجام دهم و اگر به مشکل خوردم یا حس کردم این کار برایم مناسب نیست برگردم و به کار دیگری مشغول شوم. با این ترفند تا حالا که خوب پیش رفته و من حالاحالاها تصمیمی برای تغییرش ندارم.

• شما تونایی فوق العاده‌ای در طراحی و اجرای تصویرسازی دارید که شاید نسبت به سن و سالتان هم کمی جلوتر باشد، چطور انقدر خوب کار می کنید؟

حق نژاد: ممنونم. مثل موفقیت در هر رشته‌ای در این کار هم مداومت و ایستادگی‌های هدفمند باعث ارتقا کار میشه. هنوز موضوعات زیادی وجود دارن که باید درباره‌شون مطالعه کنم و یاد بگیرم.

• یک مشکل بزرگ جوانان ما الان کمبود انگیزه و پشتکار برای رسیدن به موفقیت است، خیلی‌ها بال استعداد را  دارند اما بال انگیزه و استمرارشان کوچک است و نمی توانند نهایتا پرواز کنند، نظر شما چیست؟
حق نژاد: من معنی استعداد را شوقی میدونم که باعث تداوم در کار ما هست .نداشتن انگیزه برای خود من معمولا از نبود چشم انداز و نا امیدی به کاری میاد که در حال انجامش هستم. وقتی که حرفه‌ام را به  عنوان تصویرساز کتاب انتخاب کردم تصمیم گرفتم فضایی که میخوام و چشم اندازی که دوست دارم  را در خونه خودم بسازم. خودم رو بسیار خوشبخت میدونم به خاطر دسترس راحتی که به  اینترت داشتم؛ میتونستم در مورد هنرمند‌های بسیار عالی دنیا تحقیق کنم، به حرفهاشون گوش بدم و حتی گاهی به صورت مستقیم با اونها در تماس باشم.

در مسیر یادگیری و ارتباطاتم متوجه شدم که کیفیت کارهای من میتونن آینده‌ای که من می‌خوام را برام بوجود بیارن. برام واضح شد که بالا بردن کیفیت کارم با مشخص کردن راهم و از طریق یادگیری هدفمند بوجود میاد. زمانم رو بیشتر از قبل در اختیار کار و یادگیریم گذاشتم. کارهای بیشتری رو در اینترنت به اشتراک گذاشتم و در جریان همین کارها یک روز، نامه‌ای از طریق پست دعوتنامه ای را از یک دانشگاه هنر در نیویورک دریافت کردم. به همین خاطر در جریان رفتن به امریکا قرار گرفتم اما از اونجایی که نمیخواستم لحظه ای را برای یادگیری از دست بدم متوجه شدم یکی از دوستانم که کار طراحی شخصیت در Dream Works و Walt Disney انجام میدن در حال رفتن به دبی برای ورکشاپ schoolism هستن. در اون سفر، همسرم را ملاقات کردم که البته از قبل با هم آشنا بودیم و مسیر برنامه هایم تغییر کرد. ما با آمادگی‌هامون می‌تونیم به راحتی به استقبال فرصتهایی که برامون به وجود میاد بریم.

آموندسن: به نظرم این به نداشتن سابقۀ آکادمیک و متعاقب آن، احساس نیاز مداوم برای اثبات این مطلب برمی‌گردد که می‌دانم دارم چه کار می‌کنم؛  البته منظورم این نیست که همیشه شیوه‌های آکادمیک برترند؛ ولی این شیوه‌ها پایه و اساس قدرتمندی برای کارها به شما می‌دهند و مبنایی برای اثبات صلاحیت شما هستند.

فقدان چنین چیزی منبع بی‌پایان ایجاد سندرم ایمپاستر (impostor syndrome) در وجود همۀ ماست . به‌علاوه، من در یک خانوادۀ مهندس و معلم بزرگ شده‌ام و هیج‌وقت هم اهل رقابت نبودم اما تصویرگری حوزه‌ای است که احساس می‌کنم در آن نیاز دارم یک موقعیت مناسب یا جای پای محکم برای خودم دست و پا کنم و موضع خود را به گونه‌ای مشخص کنم که به شکلی عینی و منطقی برایم قابل اجرا باشد.

• تفاوت زندگی کردن به عنوان یک تصویرگر در ایران و خارج از ایران چیست؟

آموندسن: به عنوان کسی که مصائب و مشکلات مردم ایران را فقط از راه دورمی‌شناسد، به نظر می‌رسد باید تلاش کنم تا درک بهتری از آنها پیدا کنم. من تنها می‌توانم حس همبستگی عمیق خود را با آنچه ممکن است ارزشمند باشد را ابراز نمایم؛ همچنین می‌توانم درس‌ها و سرمشق‌هایی از گذشتگانی پیشکش کنم که علی‌رغم همدم بودن با حیوان‌صفتان و جباران عالم، جهان را به مکانی زیباتر تبدیل کردند.

هنر فاخر در بحبوحۀ سختی‌های عظیم خلق می‌شود فرانسیسکو گویا، پیکاسو و آلفونس موشا همه مردانی بودند که با ظلم و وحشت زمانۀ خود برخوردی نزدیک داشتند و در درک بی‌عدالتی‌ها و اعلام موضع جسورانه علیه آن، توصیفی اصیل و موثق برای احساسات نسل خود ایجاد کردند . در نتیجه، از آفرینندۀ صِرفِ هنرهای زیبا فراتر رفتند و عملاً به صدای مردم تبدیل شدند. شاید موشا بیش از دیگران الهام‌بخش باشد . او کار تجاری پررونقی را در مرکز اروپای فرهنگی رها کرد؛ چون فهمیده بود موطن وفرهنگ او دیگر حس واقعی تاریخ گذشته و میراث مبتنی بر این تاریخ را القا نمی‌کند.

در بازگشت به وطن، تمام هَمِّ خود را صرف خلق مجموعه نقاشی‌هایی کرد که امروزه با نام حماسۀ اسلاو شناخته می‌شود و در آنها بیانی مادی و جسمانی نه فقط از تاریخ مشترک مردمان اسلاو، بلکه متعاقب آن، تصویری از تقدس احتمالی قوم اسلاو پدید آورد .این آثار در نهایت ناتمام ماند؛ زیرا او در هجوم نازی‌ها، به دست آنها می‌میرد و بار دیگر، آینده‌ای را که تجسم بخشیده بود، مورد تهدید واقع می‌شود. به موشا و گویا بیاندیشید، به پیکاسو و تمام دیگرانی از این دست و سخنان جاودانۀ چاپلین را به خاطر بسپارید که می‌گفت: «شوربختی که امروز برما حاکم است تنها نتیجۀ زیاده‌خواهی ماست. نتیجۀ ظلم کسانی است که از پیشرفت انسان هراس دارند. نفرت ماندگار نیست و دیکتاتورها خواهندمرد و قدرتی که از مردم به زور گرفته‌اند دوباره به مردم باز خواهد گشت.»

• از موفقیت دیگران چقدر خوشحال می‌شوید؟

حق نژاد: سوال خیلی خوبی پرسیدید اما جواب دادنش مشکله، به این خاطر که لذت میبرم از دیدن کارهای زیبا به عنوان مخاطب و وقتی میبینم کسی کاری رو انجام می‌ده که من هم دوست دارم انجام بدم به این فکر می‌افتم که با داشتن و آموختن چه چیزی می‌تونم همون کار رو انجام بدم. میتونم بگم بیشتر به چالش کشیده میشم تا خوشحال و یا غمگین.

آموندسن: قدردان و حق‌شناس موفقیت دیگران بودن درس تلخ و شیرینی برای یادگیری بوده و هست. در رشته‌ای مانند این، همیشه احساس علاقه‌مندی به رقابت و هوس فراگیر ناجوری به نام حسادت وجود دارد، هرچند مسئلۀ خیلی تحمل‌ناپذیری نباشد.

از نظر من این موضوع بازتاب توانایی فرد در پنهان نکردن منافع شخصی و تا حدودی هم امید بستن به لطف جمعی جامعه است. حسادت در معنایی که اینجا به آن اشاره می‌کنم حس کنترل شدن از سوی دیگرانی است که فرد دوست دارد شبیه آنها باشد و نیست؛ لذا ناامیدانه در آرزوی آن به سر می‌برد . این شکلی از توهم است. رشتۀ ما، رشتۀ ایستایی نیست، همیشه در حال جنبش و حرکت است، همه دریک رودخانه هستیم و به مسیرهای متفاوتی هدایت می‌شویم و چنانچه معروف است، جزر و مد، همه قایق‌ها را در مسیرش همراه خود می‌برد. تنهاقانونی که اینجا حکمفرماست، این است که چه چیزی می‌خواهیم  و در ازای به دست آوردن آن چه چیزی را باید از دست بدهیم، بنابراین شناخت و تجلیل از موفقیت و سخت‌کوشی دیگران کمک به جامعۀ هنری است که در ازای آن، نه تنها عین عمل به شما برمی‌گردد، بلکه کمک می‌کند به حسادت‌های خود غلبه کنید و با این کار نه فقط یک نفر یا معدودی بلکه حداقل همه کمی خوشحال‌تر خواهیم بود.

• آیا خودتان را یک طراح موفقی می دانید و اصولا موفقیت برای شما چه معنایی دارد؟

حق نژاد: من خودم رو از این لحاظ که به صورتی مدیریت کردم که از نظر درآمد در این حرفه مستقل شدم موفق میدونم. هنوز کارهای زیادی هستن که میخوام انجامشون بدم. در این حرفه من کاری رو انجام میدم که خیلی بهش علاقه دارم و هر روز کارهایی که در راستای اهدافم هستن را انجام میدم.

آموندسن: موفقیت مجموعه‌ای از چیزهاست؛ چیزهایی مثل پول، شناخت، حق‌شناسی، تکامل . البته من موفقیت‌هایی داشتم، ولی نمی‌دانم می‌توانم خودم را موفق بنامم یا نه. فقط این را می‌دانم که هنوز جایی که باید باشم نیستم.

• آیا شما هر سفارشی را قبول می کنید و یا معیارهای مشخصی برای پذیرش سفارش دارید؟

حق نژاد: اون دو سه سال اول که کارم رو تازه شروع کرده بودم به این خاطر که خیلی خلق کردن تصویر رو دوست داشتم  و خودم رو در حال یادگیری می‌دیدم همینکه کارها چاپ میشدن برام قابل قبول بود و بیشتر درخواست‌هایی که از من می‌شد رو قبول می‌کردم ولی همیشه در ذهنم  چشم اندازی بود که  چه نوع کاری و برای چه ناشری میخوام و می تونم در آینده انجام بدم.
در حال حاضر هم کارهایی رو می‌پذیرم که باعث خلق تصاویر مورد علاقه ام میشن رو می پذیرم و بودجه ای  رو هم که مشتری در نظر گرفته باید با مقدار درآمد روزانه من هماهنگ باشه.

آموندسن: یک استاندارد کلی وجود دارد که به عنوان مجموعه معیارهای کسب و کار شخصا از آن پیروی می‌کنم. مثل مواردی چون نرخ روزانه، شکل برقراری ارتباط و تنظیم مناسب مراحل پیشرفت کاری که مقبول مشتری باشد.

همۀ اینها برای این است که هرچه بهتر بتوانیم مشکلات را پشت سرگذاشته و نیازها و افکار خود را بدون گرفتار آمدن در دام جزئیات و در گیر و دار اصطلاحات تخصصی افتادن، به شکلی مؤثر با هم مبادله کنیم. من چت تصویری را به هر نوع بازخورد گرفتنی ترجیح می‌دهم ، چراکه مردم بیشتر تمایل دارند نیازهای‌شان را به زبان و کلام خود بیان کنند، جایی که هرگونه رنگ‌آمیزی و تکرار می‌تواند سرگیجه‌آور و کلافه‌کننده باشند.

• تصویرسازی یک تخصص است و برای جامعه کنونی ما یک ضرورت پرکاربرد؛ اما متاسفانه به دلایل مختلف فرهنگی و غیره در جامعه ما هنوز اون جایگاه فراهم نیست که تصویرگر بتواند با خیال راحت وظیفه هنری خودش رو انجام بدهد و تامین باشد؛ نرخ تعرفه ها پایین است و طراح مجبور است وارد گرایش و قلمروهای هنری دیگری هم بشود، دوست داریم شرایط حقوقی تصویرگران در اروپا و حمایت هایی که دارند را  بدانیم.

آموندسن:من نمی‌توانم در مورد جای دیگری صحبت کنم؛ اما اینجا در نروژ معمول است که هنرمندان عضو اتحادیه یا انجمن صنفی مربوط به حرفۀ خود هستند و از این طریق برای احقاق حقوق و کسب حمایت‌های لازم اعمال نفوذ (لابی)، چانه‌زنی و مذاکره کنند. به طور کلی در صنعت هم مانند سایر حوزه‌ها این مسئله شفاهاً و نه بر روی کاغذ اتفاق می‌افتد. بنابراین اگر یک مشتری نسبت به هنرمندی بد عمل کند، بی‌شک از سوی جامعه هنری طرد و تحقیر می‌شود و هنرمندان دیگر هم از کار کردن برای او خودداری می‌کنند. البته این سیستم به هیچ وجه کامل و بی‌نقص نیست، اما با چیزی که من تا به حال دیدم، می‌شود ادعا کرد تا وقتی بین هنرمندان همبستگی وجود دارد، چنین سازوکاری خوب عمل می‌کند.

• از روش‌ها و عادت‌های خاص طراحی کردنتان بگویید.

حق نژاد: در کنار وقتی که برای کارهایی که برای مشتری های مختلف انجام میدم در طی روز که معمولا ۶ ساعت کاری هست،

روزم رو بعد از انجام یوگا با طراحی شخصی شروع میکنم و فقط موزیک یا اخبار گوش میدم و طراحی می‌کنم از هر چیز و احساسی که طی روز قبل داشتم  طراحی رو تمرین می کنم و بعد برنامه همون روز رو به صورت چک لیست می‌نویسم و مشخص می کنم که چه کارهایی رو باید انجام بدم و بعدش کارم رو شروع می‌کنم. معمولا هم رفتن به کتابخونه یا کافه خیلی به ایده هام قوت می‌ده.

• برای پیشرفت چه مطالعاتی دارید؟

حق نژاد:برای مطالعه در زمینه کارم هر موقعی که به مساله ای بر خورد می کنم و با اون آشنا نیستم، برای هر چیزی مثلا نور پردازی یا کشیدن یک موجود یا وسیله ، اول مطالب و تصاویر مختلف رو جمع میکنم و بعد که خوب مطمئن شدم چطور اون مساله رو حل بکنم مجدد بر میگردم سر کارم.

آموندسن: وقتی صحبت از مطالعه، اتود و تمرین می‌شود، همیشه سعی می‌کنم یک قانون ساده را دنبال کنم. اینکه چطور می‌شود به یک کار خاص معنایی دوباره بخشید؛ آن هم زمانی که به اتمام رسیده و دیگر با آن ارتباطی ندارم.  بنابراین هنگام مطالعه و تمرین، آنچه را که می‌بینم، آن‌قدر ساده می‌کنم که بتوانم با اطمینان آن را بازآفرینی کنم. بعد هم برای اینکه بفهمم چقدر توانستم اطلاعات و آگاهی به دست آمده را در ذهنم جذب و درونی کنم، سعی می‌کنم در یک طراحی ابتدایی یا روی کاغذ از آن استفاده کنم.

• اگر هیچ سفارشی نداشته باشید چه کار می کنید؟

حق نژاد:اخیرا برای اینکه روی پروژه‌ها شخصی هم کار می‌کنم بیکار نمی مونم و سعی میکنم کارهای سفارشی رو به میزانی قبول بکنم که صدمه به پروژه های شخصیم نزنند.

• چه سبک و یا فرهنگی بیشترین تاثیر را بر آثار شما داشته است؟

آموندسن: نمی‌توانم به این سؤال پاسخ دهم؛ زیرا هیچ فرهنگ یا سبک فردی، اصل واساس رویکرد هنری مرا شکل نمی‌دهد. من به تصویرگری اصالت، تجلی مفاهیمی فراتر از زیبایی‌شناسی و نماد تلاش برای استفاده از تصاویر نه تنها برای خلق تأثیرات بصری بلکه برای بیان اندیشه و مفهوم معروف شده‌ام. می‌توانم ادعا کنم هنرمندان، نویسندگان، مجسمه‌سازان ونوازندگان بی‌شماری الهام‌بخشم بوده‌اند، اما مسلما تهیۀ یک فهرست از آنها کاری بیهوده خواهد بود که تنها خصوصیات زیبایی‌شناختی طبع شخص مرا منعکس می‌کند.حقیقت این است که تمام و تک‌تک آنها، همگی تجلی یک حقیقت جاودانۀ ازلی و ابدی‌اند.

• چقدر از تکنولوزی دیجیتال برای تصویرسازی بهره می‌برید؟

حق نژاد:در ۵ سال اخیر به خاطر سفرها و جابه جایی‌های متعدد، کار دیجیتال بیشتر انجام دادم و معمولا از من خواسته میشه کارهایی رو که برای بازی‌ها و یا بعضی از تصویرسازی ها انجام میدم به صورت دیجیتال باشه. این روزها بیشتر پروژه های شخصی و استادی هام رو به صورت دستی انجام میدم حتی اگر سفارشی بهم داده میشه می پرسم که اگر تمایل دارند کار به صورت دستی انجام بشه  چون برای خودم کار با رنگ لذت بخش تر است.

• غیراز تصویرسازی چه کارهایی می‌کنید؟

حق نژاد:مجسمه های کوچک درست می کنم؛ یوگا، نوشتن و کتاب خواندن، غذا درست کردن برای عزیزان و دوستانم را هم خیلی دوست دارم.

• مهم ترین دست آوردتان را چه می دانید؟

حق نژاد: هر روز بتونم آرامش و عشق رو اول به خودم و بعد به دیگران هدیه بدم.

آموندسن:ترک وطن، سفر کردن و اقدام به کاری که زندگی‌ات را با خوشحالی صرف انجامش کنی. یافتن کسی که تو را به بیش از آنچه هستی رهنمون شود واز میان مشکلات و درگیری‌های موجود پیش ببرد، همه و همه چالش‌های هیجان‌انگیزی بودند که نمی‌توانم بگویم انتظار دست و پنجه نرم کردن با آنها را داشتم.

• نکته‌ای هست که به تصویرگران تازه کار بگویید؟

حق نژاد: الان با وجود اینترنت محدودیتی برای کار وجود ندارد و میشه از این طریق هم یاد گرفت و هم ارتباط برقرار کرد و هم درخواست کمک کرد. یکی از بهترین راه ها بعد از داشتن یک پورتوفولیو مناسب پیدا کردن یک ایجنسی هست. در کار ما مقایسه کردن فایده ای ندارد چون همیشه کسانی هستند که قبل از ما شروع به یادگیری کردن یا با راه‌های درستی آشنا شدن که اونها رو با سرعت بیشتری به کیفیت و موفقیت رسونده. به عنوان یک هنرمند نگاهم به راه خودم و ارزش هایی که می خوام خلق کنم هست.

آموندسن: صبور باشید، آرام حرکت کنید، ابتدا یاد بگیرید عشق به هنرمند خوب بودن را رها کنید، تازه بعد از این است که آمادۀ هنرمند شدن می‌شوید.

• برای زندگی و حرفه‌تان پیرو فلسفه خاصی هستید؟

حق نژاد: عملاً چیزی بیش از یک هدف فلسفی است. بودن و انجام وظیفه در جایگاه فردی که امروز هستم و بهترین انتخاب‌های ممکن را برای چنین بودنی داشتن و اینکه عمرم به پایان نرسد و بفهمم که زندگی نکردم.

• آخرین بار کی تحت تاثیر یک اثر قرار گرفتید؟

آموندسن: امروز صبح پدرم داشت گیتار می‌نواخت و خواهر/برادرزاده‌های کوچکم هم بودند و من دیدم تمام آن مهارت و دهه‌ها تجربه و آموزش که از سرپنجۀهنرمندش می‌تراوید، چطور در چشم نوه‌هایش به جادویی ناب بدل شده بود. و باز دیدم چطور پدر به آنها اجازه می‌داد تا هنگام نواختن آن نت‌های زیبا، به تارها مضراب بزنند و در تحقق این جادو شریک‌شان می‌کرد تا ترس‌شان بریزد. این مشاهدات مرا بر آن داشت که بخواهم با یک قلم تمام این خوبی را تصویر کنم.

• چه چیزی یک تصویرسازی خوب را از تصویرسازی بد متمایز می‌کند؟

آموندسن:هنرمند خوب کسی است که هرگز به خود این اجازۀ را نمی‌دهد تا برای دیگران خوب و بد تعیین کند.

• همسرتان هم ظاهرا هنرمند موفقی هستند، کمی راجع به ایشان برایمان بگویید.

حق نژاد: همسرم هنرمند بسیار موفقی هست و من خیلی طرفدار کارهاش هستم. علاقه هر دومون به کارمون باعث شده تا کتابهایی که میخونیم و روش هایی که برای یادگیری انتخاب می‌کنیم رو با هم به اشتراک بزاریم.

• حرف آخر؟

آموندسن: زندگی با یک هنرمند به معنای تداوم همیشگی راه آن هنرمند است بدون اینکه مسئلۀ اصلی تعامل یا کنش و واکنشی اتفاق افتاده باشد. این همزیستی گاه باعث می‌شود فرد با خودش و طبیعتش متفاوت شود و این چیزی فراتر از تحمل تفاوت‌های درونی صرف و عملاً، پذیرش و ایجاد فرصت فریب و اغوای طرف مقابل خواهد بود. پای‌بندی به اصول خوب است، اما نباید مثل عقاید تعصب‌آمیز، در جایگاه سرکوب‌گر و محدودکنندۀ افراد عمل کند. اگر اینها درست باشد، می‌تواند در معرض چالش، تغییر و توسعه قرار گیرد.