هويت ايرانى چيست و چگونه در آثار گرافيكى نمود پيدا مى‌كند؟/ گفت‌وگویی با ایمان راد

دغدغه‌هاى ذهنى هر هنرمند در مسير پرپيچ و خم رسيدن به جايگاه ايده آل كم نيست؛ اما ظاهرا در ميان بسيارى از طراحان گرافيك، دغدغه‌ى اصلى حول محور هويت ايرانى و نيرومندسازى اثر در القاى حس و حال ايرانى مى‌گردد.
هويت ايرانى چيست و چگونه در آثار گرافيكى نمود پيدا مى كند؟ الهام گرفتن يا نحوه به كار بستن نمادهاى بومى، سنتى و به طور كلى ايرانيزه كردن ديزاين، نكاتيست كه در گفت وگو با «ايمان راد» طراح گرافيك معاصر مورد بحث قرار گرفته و كالبدشكافى شده است. اين گفت وگوى منتشر نشده در سال ٩٢ توسط سوسن موذن زاده انجام شده و براى نخستين بار در روزرنگ منتشر مى شود. از آنجا كه تاريخ انجام مصاحبه به مدتى پيش بازمى گردد، تصميم گرفته شد فرصتى به خوانندگان اين مطلب داده شود كه پرسش ها و نظرات خود را در چارچوب موضوع گفت گو در بخش نظرات مطرح كنند و ايمان راد به مدت يك هفته از تاریخ انتشار شخصا به آن ها پاسخ خواهد داد. برای حفظ شدن شالوده گفت و گو، نظرات و پرسش های غیرمرتبط با موضوع منتشر نخواهد شد. لازم به يادآوريست كه سايت روزرنگ، بسترى براى ارايه فضاى گفت و گو است و انتشار نظرات در روزرنگ لزوما به معنى تاييد آن نخواهد بود.

• هویت ایرانی چیست و چگونه در آثار گرافیکی نمود می یابد؟ 
• اینکه هویت ایرانی را چگونه درک کنیم که ممکن است، خودآگاه یا ناخودآگاه در آثار گرافیکی باشد مهم است. هویت چیزی نیست که خودآگاه آن را در کارتان بیاورید، یعنی وقتی من ایرانیم، کارم بالقاعده باید ایرانی باشد، اما اینکه برای ما ایرانی ها مساله وجود هویت یک چیز خودآگاه شده خود این یعنی اینکه ما دچار بحران هویتیم و چون این هویت واضح نیست دائم راجع به آن حرف می زنیم و همش برایمان سوال است که کار چه کسی ایرانیست. در صورتیکه معنی ذاتی هویت یک چیزیست که در واقع آن را از روی آدم‌ها تعریف می کنید نه اینکه آدم‌ها از روی هویت کار انجام بدهند، یعنی وقتی مجموعه کارهای طراحان ایرانی را بررسی می‌کنید و یکسری گزاره و تعریف را از این آثار در می‌آوری که بر اساس این تعریف‌ها نتیجه می‌گیرید که اینها یعنی گرافیک ایرانی، یعنی آدم‌ها رو انسان‌شناسی می‌کنید، جامعه‌شناسی می‌کنید و براساس اینها هویت ایرانی را تعریف می‌کنید، یا در گرافیک زیبایی‌شناسی کارشان را تحلیل می‌کنی که این یکی از بحث‌های اصلی گرافیک ماست، اینکه ما اول ببینیم که هویت ایرانی چیست یا چی قرار است باشد، و این را وارد کارمان بکنیم. این، در مجموع یک رفتار منطقی در مواجهه با هویت نیست، ولی این موضوع مهم است به این دلیل که ما دچار بحران هویت هستیم و ناچار به بازیابی هویت‌ایم و اینکه فکر کنیم که چه بوده‌ایم، چه قراره باشیم، یا الان که چیزی وجود ندارد مجبور هستید راجع به گذشته و آینده تحقیق کنید که «من» کی‌ام؟ ما برای بازیابی این هویت چاره‌ای جز ارجاع مدام به گذشته نداریم. خود این سوال از جامعه‌ای برمی‌آید که دچار بحران هویت است، گرافیک ما به عنوان زیرمجموعه‌ایی از فرهنگ ما دچار بحران و آشفتگی هست، برای همین ما همه‌ش به جای اینکه از درون آثارمان هویت را استخراج کنیم، می‌گردیم دنبال گزاره‌هایی که هویت ما را تعیین می‌کنند و بر اساسش کار می‌کنیم و به همین دلیل خب این تعریف‌ها خیلی شخصی و آشفته است، یعنی ممکنه از نظر یک طراح تعریف کار ایرانی یک چیز باشد، از نظر من یک چیز دیگر، بنابراین خیلی نظرات شخصی وارد این بحث می‌شود که اصلاً کار ایرانی چیست. چون مطالعه جدی نشده و پراکنده است و هویت در بستر معاصر تئوریزه نشده، حالا به طورکلی می‌گوییم هویت ایرانی چیست و زیرمجموعه‌اش می گوییم کار ایرانی، و کمی محدودتر در گرافیک، می‌گوییم اثر گرافیک ایرانی چیست، بنابراین اگر من راجع به کار خودم بخواهم صحبت کنم باز برای من هم یک جور دریافت شخصی است، که حالا من چگونه می‌توانم هویت ایرانی رو پیدا کنم، و بگویم که اصلاً این چیست و یا وجه مشترک ما به عنوان شخصیت‌های ایرانی چیست. و حالا چگونه می‌توانیم این را در تصویر و دیزاین وارد کنیم، چگونه می‌تواند وارد کارمان شود.

iman rad-roozrang (3)  iman rad-roozrang (2)  iman rad-roozrang (1)

• در کارهاتان از چه عناصر ایرانی الهام می‌گیرید؟
• صحبت از عناصر ایرانی معنای هویت را کوچک می‌کند. عنصر ایرانی یک کلمه محدودکننده‌ست. مساله هویت خیلی کلی‌تر است تا صرفاً یک عنصر که تو بیایی راجع به گرافیک بحث کنی که این عنصر چیست. مثلاً می‌توانی درباره «ذهن ایرانی» صحبت کنی، اما اگرگل و بلبل در کارم بگذارم این ایرانی می‌شود؟ این می شود عنصر. ولی از نظر من مساله ریشه‌ای‌تر است، یعنی اینکه من می‌بینم چه چیزهایی کلی‌تر و جامع‌تر است که به کار من هویت ایرانی بدهد، چیزی که در کار گرافیک برای من خیلی مهم و جدی است، ترکیب‌بندی است، یعنی برای من اصلاً مهم نیست که از چه عناصری استفاده کنم، این، اسکلت یا دیزاینِ کار است که هویت را می‌سازد، یعنی شخصیت کارهام را اون اسکلت کار، اون لایه درونی‌ست که تشکیل می‌دهد. وقتی هم که می خواهم در مورد وجه ایرانی کارم صحبت کنم باز این ترکیب‌بندی یا ساختار کار است که برایم معنی می یابد.

• برخی از طراحان بر این باورند که در طراحی جلد کتاب، طراح بسته به موضوع کتاب طراحی می‌کند. بنابراین اگر موضوع ایرانی نباشد، طرحی ایرانی خواهیم داشت؟
• واقعیت این است که ما سیر تاریخی درست و کاملی که بدانیم قبل ما چه بوده، دو دوره، سه دوره قبل چه بوده نداریم، ما سال‌هاست که در مواجهه با غرب هستیم و یک چیزهایی رو از آن‌ها وارد می‌کنیم، ولی در غرب این یک سیری داره که می‌توانی نتیجه بگیری که این دوره با این نظرات و اعتقادات نظرشان راجع به گرافیک چی بوده، این آدم‌ها روی کدام اندیشه‌ها سوار بوده‌اند، قبل از آن چه بوده. اما ما در ایران این روند را نداریم، هر کسی می‌آید و برای خودش نظری وارد گرافیک می‌کند، در صورتیکه این کارها بسترش در غرب بوده که یکسری اندیشه پشتش است، نسبت فرم درگرافیک با محتوای اثر که باید به مخاطب منتقل شود یکی از بحثهای جدی و ریشه دار گرافیک است. از زمانی که گرافیک بوده، بحث رابطه فرم و محتوا هم بوده. و اینکه چقدر یک طراح گرافیک در محتوا می تواند دخل و تصرف کند، چقدر باید به محتوا وفادار باشد و چقدر نباشد، نظریه‌هایی است که طراح گرافیک هیچ تعهدی نسبت به محتوا ندارد و نظریه دیگری که طراح گرافیک مطلقاً باید در خدمت محتوا باشد، بنابراین اینکه طراحی ما باید وابسته به محتوا باشد این بحثی است که طراح‌های ایرانی دهه50 به آن متعهدتر بودند. آن‌ها نمادگرایی و سمبل برایشان خیلی مهم است، مثلاً طراح می‌گوید رنگ قرمز در کار من یعنی خون، و یا اگر موضوع مثلاً انقلابی نبود طراح از رنگ قرمز استفاده نمی‌کرد، یا کشیدن شمع مفهومی خاص دارد و هیچ عنصری بدون دلیل در آثار نمی‌آمده، بنابراین، این دست طراحان مثلاً در رابطه با طراحی جلد، اگر محتوای کتاب، ایرانی بود، حتماً طرحی با المان‌های ایرانی طراحی می‌کردند. می‌گویم طراحی با المان‌های ایرانی و نه طراحی ایرانی به همین دلیل که در نظر این دست طراحان، المان‌ها هستند که محتوا را نمایندگی می‌کنند و اسکلت یا ساختار فرم مطلق و ظرف محتواست نه خود محتوا. که حالا از زعم آن طراح آن المان ایرانی هرچیزی ممکن بود باشه و اگر موضوع امروزی بود، کاری به اصطلاح مدرن طراحی می‌کردند. اما الان، یک گروهی از طراحانی که من خودم را هم جز این گروه می‌دانم بیشتر خودمان را در خدمت طراحی گرافیک می‌دانیم تا تعهد به چیزی. یعنی برای من خیلی وفاداریِ فرمی به محتوا مهم نیست. اگر کارهام را ببینی به هر حال به موضوعِ کار ربط دارد، ولی من می‌گویم که من یک چهارچوبی دارم و طرح باید مطابق با چهارچوب و ترکیب بندی که مورد نظرم است باشد، و من اینطوری نیستم که براساس محتوا به هر رنگی دربیام. کارِ من هویتش را از من می‌گیرد نه محتوای کار در عین حالی که ارتباطش را با محتوا حفظ می‌کند. ربط داشتن به محتوا یک چیزه و از محتوا هویت کسب‌کردن یک چیزه دیگه. حالا می خواهم راجع به شاهنامه جلد بزنم یا فلسفه دکارت، این از فیلتر من می‌‌گذرد، و اثر هویت فرمی‌اش را از من می‌گیرد نه از محتوا.

iman rad-roozrang (7)  iman rad-roozrang (6)  iman rad-roozrang (4)
• پس شما به عنوان یک طراح ایرانی این طرح جلدتون هم رنگ و بوی ایرانی را دارد؟
• بله، البته اگر فرض کنیم که در حال حاضر مفهومی به عنوان «طراح ایرانی» اصلا وجود دارد.
• فرض کنیم؟ خودتان راجع به کارهایتان چی فکر می‌کنید؟
• همانطور که پیشتر هم گفتم، ما در وضعیتی هستیم که برعکس شده، یعنی به جای این‌که براساس کارهای ما هویت تعریف بشود، ما براساس تعریف هویت کار انجام می‌دهیم. من سعی می‌کنم نه به این دلیل که بخواهم کارهایم اصالت ایرانی داشته باشد، بحث این است که من این کار را بلدم و من احساس می‌کنم اینطوری بهتر می‌توانم کار کنم تا جور دیگری و به دلیل علایق شخصی یا چیزهایی که در این مدت یاد گرفتم که کاری که دنبال کردم هویتی این شکلی گرفته است و من فکر می‌کنم وجه ایرانیش پررنگ است. خیلی این‌طوری نبوده که من بخواهم حتماً ایرانی باشد و بیشتر دوست داشتم که آثارم شخصی شود و اینکه کارهایم شبیه کارهای شخص دیگری نباشد. وقتی می‌گوییم «گرافیک ایرانی» باید حداقل بتوانیم چند نفر را بگذاریم کنار هم و حداقل بشود اسمش را گذاشت مثلا جریان هنری یا مکتب. یعنی باید یک اشتراکی باشد حداقل بین چند نفر. ایرانی بودن که مفهومی فردی نیست که یک نفر بتواند ادعا کند کار من ایرانی‌ست. من الان در مرحله‌ای هستم که می‌توانم ادعا کنم کارهایم به هنر ایرانی در گذشته ارجاع دارد اما هیچ کسی به تنهایی نمی‌تواند ادعا کند کار من ایرانی‌ست. حداقل باید جریانی پشت خودش راه بندازد و تاثیرگذار باشد (که در این مورد من نیستم که قضاوت می‌کنم و کار دیگران است) تا مثلا بشه گفت کارهای این طراحان که این ویژگی‌ها را دارد به‌شان می‌شود گفت گرافیک ایرانی و مرزبندی مشخصی دارد با سبکهای دیگر گرافیک.

iman rad-roozrang (9)  iman rad-roozrang (8)
• در مصاحبه ای گفته بودید که ترکیب بندی کارهایتان را از مطالعه سفالینه های نیشابور استخراج کردید؟
• همه کارهام که نه، ولی در دوره‌ای که کارهایم هنوز در مرحله ابتدایی شکل‌گیری بود خب خیلی تحت تاثیر سفالینه های نیشابور بودم، دلیلش هم این بود که در سفالینه‌های نیشابور هر چیزی که یک طراح گرافیک ایرانی نیاز دارد یاد بگیرد هست: ترکیب بندی، خط فارسی، بافت، رنگ، تصویرسازی، ترکیب نوشته و تصویر، برای همین خیلی آموزنده بود، چون من آموزش آکادمیک گرافیک ندیده‌ام، عملاً من گرافیک را از روی سفالینه‌های نیشابور یاد‌گرفتم. بنابراین در شکل‌گیری کار من خیلی مهم بود ولی اینطوری نیست که ترکیب بندی همه کارهای من ارتباطی به سفالینه های نیشابور داشته باشد. بعداً خیلی گسترده‌تر شد، و منابع بیشتری رو مطالعه کردم.

• رضا عابدینی در مصاحبه‌ای گفته چون دیزاین امری غربی‌ست اگه بخواهیم دیزاین رو ایرانی طراحی کنیم باید چیزی به آن اضافه کنیم، مثل پوستر که در آن خط فارسی را آورده‌ایم، پس ما نمی‌توانیم دیزاینی ایرانی داشته باشیم چون هنوز چیزی را به آن اضافه نکردیم و هنوز همان است که از غرب وارد شده. نظر شما چیست؟
• عابدینی یک موضوع مهمی مطرح کرده، خب دیزاین یک پدیده غربی‌ست که در آن شکی نیست و رضا عابدینی می گوید چون این یک کار غربی‌ست اینکه بتوانی بومی‌ش کنی کار سختی‌ست و یکی از چیزهایی که برای شروع می‌شود رویش مطالعه کرد خط و زبان فارسی‌ست. در واقع جدی‌ترین چیزی که ما را به یک ایرانیِ مثلاً هزار سال پیش وصل می‌کند، زبان و ‌بخصوص خط فارسی‌ست که زبان‌های مختلف اقوام ایرانی با آن نوشته می‌شود. شاید من با یک ایرانی هزار سال پیش هیچ شباهتی نداشته باشم. قطعاً ذهن ایرانی و چیزهای مشترک دیگر وجود دارد، ولی ملموس‌ترین و جدی‌ترین عنصر فرهنگی خط و زبان است. بنابراین من هم خیلی این نظر رضا عابدینی را قبول دارم که خط فارسی که در گرافیک هم خیلی مهم هست می‌تواند جدی‌ترین کمک به ما باشد که بتوانیم هویت ایرانی را در آثارمان بازیابی کنیم. رضا عابدینی هم بارها این را گفته که حتماً شنیده‌اید که وقتی می‌خواهی ببینی طراحی‌ت چقدر ایرانی‌ست باید ببینی که کارَت با نوشته‌ی فارسی بهتره یا با تایپ لاتین، اگر با تایپ لاتین بهتر بود بدانی که ساختار طراحیت غربی‌ست، ولی اگر طراحیت با خط فارسی زیبا شد نشان دهنده این است که کارَت به کاری ایرانی نزدیک شده است.

iman rad-roozrang

• پس ما هنوز نتونستیم در دیزاین بروشور، بسته‌بندی و غیره چیزی را اضافه کنیم و بیشتر در پوستر این رویکرد را می بینیم؟
• هم بله، هم نه. در همان بحث طراحی جلد که گفتید طراحانی میگویند باید کار با محتوا هماهنگ باشد و فقط برای کتاب‌هایی که موضوعش ایران است می‌توانیم طرحی با المان‌های ایرانی داشته باشیم، یک اشکال مهمی که از نظر من به این فکر هست که مانع پیشرفت گرافیک می شود این است که بر این اساس تا زمانی که گرافیک در خدمت محتوا باشد این گرافیک رشد یا تغییر نمی‌کند، به همین دلیل هم هست که مثلاً فقط در پوستر یا طرح جلد یا آن جاهایی که ظرفیت هویت ایرانی در محتوا هست ما فقط این ایرانی بودن را می بینیم، ولی ما وقتی راجع به گرافیک حرف می زنیم فارغ از محتوا و می خواهیم گرافیک را ایرانی کنیم، این عمل می‌تواند روی کوچک‌ترین محصولات گرافیک مثل یک بروشور ساده یا بسته بندی هم تاثیر بگذارد. اینجا وقتی راجع به ترکیب‌بندی ایرانی صحبت می‌کنی، دیگر ترکیب‌بندی مهم نیست که متعلق به یک بروشور است یا بسته بندی یا پوستر، ولی محتوای ایرانی رو فقط در پوستر می‌توانیم پیدا کنیم یا در طراحی جلدی که موضوعش ایرانی باشد. ولی گرافیک ایرانی در هر کاری می‌تواند بیاید وقتی راجع به ترکیب بندی ایرانی صحبت می‌کنی، در هر محصولی از گرافیک می‌تواند وارد شود. مثلا همین ایده‌ای که صحبت شد که نوشتار فارسی چقدر می‌تواند در بیان هویت ایرانی موثر باشد، که این نوشتار در هر کاری از گرافیک وجود دارد، بنابراین نمی‌توانید به گرافیک ایرانی فکر نکنید وقتی که دارید در کارهایتان نوشتار فارسی می‌گذارید، و این اگر بطور مداوم شود و بگونه‌ای باشد که روی نظام آکادمیک ما تاثیر بگذارد، روی معلم‌های ما تاثیر بگذارد و به صورت خیلی وسیع ادامه یابد، حتی‌می تواند روی طراحی بروشور هم تاثیر گذارد. بنابراین من قبول دارم که طراحی پوستر و لوگو، خیلی پیشرو‌تر از بخش‌های دیگر در گرافیکِ ما است.

iman rad-roozrang (12)  iman rad-roozrang (11)

• با توجه به بحث خط فارسی که مطرح کردید، آیا می‌توانید همچنان کار با هویت ایرانی انجام بدهید وقتی که کار مخاطب غیر ایرانی داشته باشد؟ از خط فارسی مثل تصویر استفاده می‌کنیم بخصوص برای مخاطب غیر ایرانی؟
• خط فارسی برای بازیابی هویتمان خیلی مهم است، و اینکه بتوانیم هویت را تئوریزه کنیم، ولی اینکه حالا مثلاً من یک مشتری خارجی دارم و حالا با این ایده که برای این مورد چگونه می توانم گرافیک ایرانی را داشته باشم، ایده من این است که این کار شدنی است یعنی با همان روش خودم، همان مثلا ترکیب بندی ایرانی، برایش کار می‌کنم، و اینکه بتوانم مفهومی که فرم مورد نظرم را دارد ازش بگیرم و آن را به یک استایل گرافیک بدون در نظر گرفتن محتوا یا اینجا بهتر است بگویم موضوع تبدیل کنم ، یعنی بگویم روش گرافیک من ایرانی است ولی معنیش این نیست که موضوع کار ایرانی است. بنابراین آن چیزی که راجع به کار غیرایرانی می‌پرسید این شدنی است، این شدنی است که با سبک ایرانی، برای یک مشتری غیرایرانی برای یک موضوع غیرایرانی کار انجام بدهی، و بگویی این هویت گرافیک من است و ربطی به موضوع کار ندارد. اما کار با خط فارسی به عنوان تصویر ابدا کار کسی را ایرانی نمی‌کند. الان مخاطب غیرایرانی خیلی خوب کاری را می‌فهمه که ساختار غربی داره ولی توش از المان‌های ایرانی و یا مثلا خط فارسی‌ای که شده یک تصویر، یا مثلا از خوشنویسی استفاده شده. اما این که کار را ایرانی نمی‌کند. ذهن و اندیشه و ساختار تصویری کار باید ایرانی باشد نه واردکردن تصویر و المان ایرانی یا خوشنویسی فارسی در ساختار فرمی و فهم غربی.

• فکر می‌کنید آثار طراحانی مثل قباد شیوا چگونه با هویت ایرانی در ارتباط است؟
• در دهه چهل و پنجاه ما هم در گرافیک و هم در هنر‌های دیگرمان، مثلا مکتب سقاخانه هم این نگاه را می‌بینیم که ویژگی آن دوره بوده‌است. در واقع شجاعتی که بتوانیم راجع به هویت صحبت کنیم، حاصل آن دوره است. و حالا در دوره الان این بحث ساختاری‌تر و ریشه‌ایی تر شده که از بحث عناصر فراتر برویم و ساختار تصویری یا کلا ذهن و فکر ایرانی را مطرح کنیم. بیشترین چیزی که به ذهنم می رسد در آثارهنرمندان دهه 40 و 50 که از فضای فکری آن دوره برمی آید و در کارهای قباد شیوا بصورت جدی‌تر دیده می‌شود، همین وارد کردن عناصر ایرانیست، اصلاً ما خیلی کم می‌بینیم که صرفاً نوشته بیاید در کار. وارد کردن عناصر ایرانی مثل نقش‌ها، در تصویرسازی یکی از رایج‌ترین برخوردها بوده که در واقع المان‌های ایرانی را در کارهایش بکار می‌برد. در پوستر پنجمین جشن هنر شیراز، که یکی از شاخص ترین کارهای آن دوره است، این که فقط با خط فارسی کار شود و از تصویر استفاده نشود، خودش یک قدم جسورانه است برای اینکه به هویت ایرانی در اثرت نزدیک شوی، بعد حتی در رنگ هم ایشان سعی کردند که به هویت ایرانی نزدیک شوند و به طور مشخص یک نوع نگاه تصویری به هویت ایرانی دارد، ولی به نظر من ساختار گرافیک درآثارش همچنان ساختار غربی‌ست و طبیعی هم هست، نمی‌شود یکدفعه از فضاهای آن زمان فاصله گرفت. درآن دوره هنوز تازه معنای گرافیک مدرن داشت در ایران شکل می‌گرفت، و به نظر من طراح‌های آن دوره خیلی فرصت این را که حالا گرافیک را چگونه ایرانی کنند نداشتند.

iman rad-roozrang (13)
• در مورد ساختار (ترکیب‌بندی) ایرانی که شما به آن اشاره کردید بیشتر توضیح دهید؟
• مثلاً اینکه چه طوری نوشته را کنار تصویر بچینی، چه جوری فضای مثبت و منفی را کنترل کنی، در واقع همه این چیزها ترکیب‌بندی کار تو را می‌سازند. فرضاً یک پوستر طراحی می‌کنید، در ابتدا یک کادر سفید دارید، چگونگی چیدمان این عناصر در صفحه، تعریف ترکیب‌بندی است، و این چیدمان چطوری می‌تواند ایرانی باشد فارق از محتوای کار که ایرانی باشد، و فارغ از اینکه نوشتار آن فارسی باشد، و تنها اینکه اسکلت کار چطور می‌تواند باشد به نظر من این مهمترین اصل است، یعنی ساختار کار ایرانی باشد. مثلاً من برای فهمیدن این که ساختار چطوری می‌تواند باشد سفال نیشابور را مطالعه کردم یا دست‌بافته‌ها را یا طلسم‌ها و اینکه چه چیزی در ترکیب‌بندی کار است که می‌تواند به من کمک کند. یا مثلاً دیدم که ترکیب بندی قرینه در هنر ایرانی خیلی مهم است و یا برخورد هنر ایرانی با فضای پر و خالی، با برخورد غیر ایرانی خیلی فرق می‌کند ، مثلاً فضای ما در هنر ایرانی، یا پر است یا خالی، به عنوان مثال فرش‌های ایرانی که پر از المان هستند و جای خالی ندارند، یا سفالینه ها که فضای خالی آنها زیاد است، و اینها همه آن چیزهایی بود که من سعی کردم بتوانم وارد کارم بکنم و به طور مداوم از خودم سوال کنم که چه چیزهایی کار من را ایرانی می‌کند. حالا من الان به طورکلی یک چیزهای می‌گویم و بیشتر از روی تصاویر یاد گرفته‌ام و تصویر ساخته‌ام. اگر قرار به حرف زدن باشه درباره‌ش یا نوشتن یا درس دادن، خوب باید دقیق مکتوب بشه و تحلیل بشه که حالا برداشتم از این چیه. الان بیشتر تصویر توی ذهنه منه تا کلمه.

iman rad-roozrang (20)  iman rad-roozrang (19)  iman rad-roozrang (18)  iman rad-roozrang (17)  iman rad-roozrang (16)  iman rad-roozrang (15)  iman rad-roozrang (14) poster-RGB


  1. راهی که برای انتخاب سبکتون انتخاب کردید قابل تقدیره و ممنون بابت توضیحات. (سوال) به نظرتون می شه از همین راه برای رسیدن به یک گرافیک ایرانی مختص دیوایس های کاملا جدید، مثل وب سایت، اپلیکشن موبایل و ساعت استفاده کرد؟
    متاسفانه یا خوشبختانه، ترکیب بندی این وسایل زیادی برای کاربرها جا افتاده. به خاطر خیلی کاربردی بودن این وسایل، خلوت بودن کار خیلی مدنظره. در عوض، حرکت و ورود و خروج متون و تصاویر و یا افکت ها (مثلا استفاده از زبان javascript) کار رو از خسته کننده بودن درمیاره و جذابیت هم داره. استفاده از دیزاین و تایپ هایی مثل “بنایی” به نظر خود من داره بیشتر می شه و کافی نیست.
    (سوال) استفاده از تکرار و ریتم و بُــعد رو چطور می شه به کار بست؟ آیا در گرافیک قدیم ایران، چیزی هست ک بتونیم الان بهش بگیم، از زمان خودش جلوتر بوده؟ یا حرکت و موشن جایی دیده شده؟ یا این دغدغه ای برای هیچ کدوم از طراح های اون زمان بوده؟ استفاده دیگه و خاص از تکرار و ریتم و بُـعد!
    (همیشه تاریخ هنرم ضعیف بود 🙂
    ممنون

  2. سلام!
    در ابتدا مصاحبه این جمله را گفتید که:”هویت چیزی نیست که خودآگاه آن را در کارتان بیاورید، یعنی وقتی من ایرانیم، کارم بالقاعده باید ایرانی باشد” وبعد در جایی دیگر این جمله را که:”مساله ریشه‌ای‌تر است، یعنی اینکه من می‌بینم چه چیزهایی کلی‌تر و جامع‌تر است که به کار من هویت ایرانی بدهد، چیزی که در کار گرافیک برای من خیلی مهم و جدی است ترکیب‌بندی است، یعنی برای من اصلاً مهم نیست که از چه عناصری استفاده کنم، این، اسکلت یا دیزاینِ کار است که هویت را می‌سازد”
    چه میشود که بررسی شمادر حوزه ترکیب بندی و ساختار مساله ای آگاهانه ای برای پیدا کردن هویت محسوب نمیشود؟
    آیاخود همین مساله که ما از ابتدا هم هویت به معنای سیری تاریخی نداشته ایم و در هر دوره ای بصورت دلخواه(شاید کشف و شهودی) کار میکردیم خودش هویتی است که تا همین دوران هم حفظ شده؟

  3. پاسخ سپید:
    ـــ می‌شود طراحی ایرانی را در هر کاری تصور کرد. اما زمانی ما می‌توانیم از مفهوم طراحی ایرانی حرف بزنیم که دیدمان نسبت به موضوع فراتر از استفاده از المانها و نشانه‌های ایرانی باشد و بتوانیم از ذهن ایرانی صحبت کنیم. وقتی ذهنیت ایرانی پشت کاری باشد، آن کار نمی‌تواند ایرانی نباشد. اما مشکل آنجاست که آن ذهنیت ایرانی معاصر به عنوان مفهومی منسجم را نمی‌شود به راحتی تعریف کرد.
    لزوما استفاده از (به عنوان مثال) خط بنایی کاری را ایرانی نمی‌کند.

  4. موزه و هنر موزه‌اي در جهان صنعتي امروز جايگاه مهمي دارد. يك بار رضا عابديني صادقانه گفت طراحان گرافيك در دنياي امروز پوستر طراحي مي‌كنند، چون «دوست دارند» پوستر طراحي كنند! يعني گذشت دوره‌اي كه پوستر نقش اطلاع‌رسان داشت. الان بيل‌بورد در بدترين حالت چنين نقشي دارد و عملا اسمارت فون تمام ديتاي لازم را به آدميزاد دوهزار و پانزدهي امروز مي‌دهد. اطلاعات محتوايي و بصري. ما به دلايل پيچيده هويتي از گرافيك امروز جهان، سراغ بخشي رفته‌ايم كه بيشتر حضور موزه‌اي دارد تا حضور تكنولوژيك. سوال اساسي اين است: در ميان انبوه طرفداران گرافيك امروز در ايران چقدر آگاهي نسبت به اين مرزبندي وجود دارد؟ اساتيد گرافيك امروز ايران كه نسبت به هويت متفاوتي نسبت به جهان امروز پافشاري مي‌كنند، ارتزاقشان از بازار تكنولوژيك چقدر است؟ (بخوانيد چقدر اسپانسر صنعتي مي‌گيرند؟) و در سخنراني‌ها چقدر موزه‌اي اظهار نظر مي‌كنند؟ در دنياي صنعت، موزه زيبا و دلنشين و لازم است. اما در جريان زندگي روزمره حضوري ندارد. آيا منش و روحيه هنري ايمان راد و هم‌مسلك‌هايش امكان تكثير در دنيايي كه گرافيك تكنولوژيك بر آن چنبره زده را دارد؟ اين سوال فارغ از زيبايي‌شناسي خيره‌كننده‌ايست كه شخص من را به عنوان يك طراح، ساعت‌ها مجذوب خود مي‌كند. ساعت‌هايي كه لازم است از زندگي مدرن امروز فاصله بگيرم.

  5. پاسخ abbas
    در ادامه همان جمله‌ای که شما نقل کردید آورده‌ام: «اما اینکه برای ما ایرانی ها مساله وجود هویت یک چیز خودآگاه شده خود این یعنی اینکه ما دچار بحران هویتیم و چون این هویت واضح نیست دائم راجع به آن حرف می زنیم و همش برایمان سوال است که کار چه کسی ایرانیست.»
    به گمان من مساله هویت برای مای معاصر تبدیل به پدیده‌ای خودآگاه شده است به دلیلی که در بالا گفتم. دغدغه ترکیب‌بندی هم از این امر مستثنی نیست و برای من آگاهانه است. اگرچه به عنوان تجربه شخصی الان بعد از چند سال کار، دیگر من به این مساله فکر نمی‌کنم و اگر درکارم هست ناخودآگاه است.
    من نگفتم ما از ابتدا سیری تاریخی نداشته‌ایم. گفته‌ام «اکنون» این مسیر ما مخدوش شده است و هر کسی برای خودش به جهتی می‌رود. آشفتگی و آشوب را نمی‌توان به هویت تعریف کرد. هویت، اشتراک و پیوستگی ذهنی و عینی یک جامعه را تعریف می‌کند. آشفتگی ذهنی یک جامعه از اساس با تعریف هویت درتضاد است.

  6. چقدر عالی و پربار بود و شخصا خیلی استفاده کردم، مساله هویت ایرانی در گرافیک و دیزاین یه دغدغه ریشه ای و مهمه و باید بگم این مصاحبه در حد یک مقاله علمی میتونه راه نما و کمک کننده باشه؛ ممنون آقای ایمان راد، ممنون روزرنگ عزبز

  7. پاسخ علی سرویان:
    ـــ بحث‌های نظری مانند این قطعا باید ابتدا در حوزه‌های تجربی مطرح شود. پوستر بهترین بستر برای تجربه در طراحی گرافیک است. پوستر در دیالوگ داخلی طراحان و منتقدان هنر به عنوان مدیومی پیشرو و با حداقل محدودیت، بستر مناسبی برای تجربه‌ و نظر ست. طبیعتا نمی‌توان بحثهای نظری را در حوزه صنعت به دلیل وابستگیهایش به بازار و محدودیت های متعدد حوزه بازاریابی به پیش برد.
    گرافیک تجربی (من اصطلاح موزه‌ای را مناسب نمی‌دانم) و پیشرو به طرق مختلف به گرافیک کاربردی و تبلیغات متصل است که شاید مهمترین آنها آموزشهای آکادمیک باشد.
    ـــ به عنوان تجربه شخصی، زندگی من عمیقا با تکنولوژی عجین است و در کار و زندگی شخصی خودم همیشه از آخرین تکنولوژیهای روز استفاده می‌کنم. اگر این کارهای من از دل همین دنیای مدرن درآمده است می‌تواند به همین دنیای مدرن هم بازگردد و تاثیر بگذارد.
    نیازی نیست که طراحان مولف و یا نظری، خود اسپانسر یا مشتری صنعتی داشته باشند. بلکه نظریات و تجربه‌های آنها می‌تواند در سطوح مختلف روی طراحان دیگر و گرافیک تبلیغاتی و کاربردی تاثیر بگذارد.

  8. وقتی می خواید یک کاری رو شروع کنید، چه شرایط و موقعیتی رو برای خودتون آماده می کنید؟ آیا حالت روحیتون تو کارتون دخیله؟ یا چه ساعتی از روز بیشتر خلاقیت دارید؟ آیا نمونه کاری قبلش می بینید یا خلاقیتتون رو از بین می بره؟ با کسی قبلش یا در طول کار در موردش مشورت می گیرید یا باید کاملا تنها باشید؟ سکوت یا موزیک تاثیرگذار هستش؟ چقدر قبل از شروع به کار در موردش فکر می کنید اغلب؟
    سوال آخر: از نظر حسی، بین کارهایی که سفارش دهنده داشته و کارهایی که خودتون انجام دادید، کدوم رو بیشتر دوست دارید؟
    ممنونم که به همه سوالات من جواب میدید.

  9. به نظرم اين هويت ايرانى كه الان تبش هنوز فروكش نكرده بيشتر براى ديدن شدن هست تا بك دغدغه واقعى و اين نوع نياز نتابج تكرارى رو رفو ميزنه. نتيجه تقريبا همه جشنواره ها دليل براين حرف ميتونه باشه. گرافبك ايرانى هنوز تو مرحله ى پوسته و به گوشت نرسيده! تو مرحله ظاهره و به باطن نرسيده و يا تو سطحه و به عمل نرسيده. البته اين عيب نيست مگر طولانى بشه، اين سير و رشد هرچيزيه. به شخصه از كارهاى ايمان راد خوشم مياد و معتقدم ادامه اين سير به ساده گى خواهد رسيد و هويتى كه به آن علاقه منديد با اشارات كوتاهى منتقل خواهد شد و احتمالا نياز به اين همه توصيف بصرى در بعضى پوسترها نخواهد بود. با احترام

  10. با سلام.
    ابتدا از شما تشکر میکنم برای این مصاحبه خوب و اینکه پله پله سوالهایی که برای من پیش میومد با جلوتر رفتن مطالعه مصاحبه به حواب سوالهام میرسیدم. ^_^
    «همون طور که در مصاحبه مطرح کردید، برای شما شخصی کردن آثارتون برای شخص خودتون مهم بوده و اینکه دوست دارین کارتون با کارای دیگر طراحان متفاوت باشه. و این رویکردِ خوبیه که هرکس بخواد کارش با دیگری متفاوت باشه و این باعث میشه که خلاقیت های بیشتری رو شاهد باشیم در حوزه گرافیک. و مجددا همون طور که همه میدونیم و شما هم در گفتگو مطرح کردید اینه که برای اینکه بخواهیم یه مکتب یا یه دوره خاص داشته باشیم و نهایتا اینکه بتونیم با یه سری ویژگی ها گرافیک مختص ایرانی رو داشته باشیم، این سوال برای من به وجود میاد که چطور میتونیم هم آثار شخصی سازی بشه و هم اسکلت کار ایرانی حفظ بشه که نهایتا کارها از هم متفاوت باشه و هم شخصی سازی شده باشه!؟»
    نمیدونم چقدر تو انتقال مفهوم سوالم موفق بودم!
    پیشاپیش از پاسخ شما متشکرم/ فاطمه

  11. با عرض پوزش من در پیام قبل قسمتی از سوالمو جا انداختم!!
    …. برای اینکه بخواهیم یه مکتب یا یه دوره خاص داشته باشیم و نهایتا اینکه بتونیم با یه سری ویژگی ها گرافیک مختص ایرانی رو داشته باشیم، باید یک سری اثار مشابه که ویژگی های ثابت و مشخص داشته باشند رو داشته باشیم که بتونیم این اثار رو در یک دوره یا یک مکتب بگنجانیم و … ادامه ی مطلب قبل

  12. پاسخ Reza:
    ما نیاز به گفتگوهای نظری، نوشته‌های دقیق کارشناسی و آموزش پیوسته در این موضوع داریم. تا همان چیزی که شما به عنوان یک تب یا ترند یا برخوردی در سطح عنوان می‌کنی به عمق برود و نهادینه شود.
    خود این گفتگو در همین راستا انجام و منتشر شده است. در نبود نظام آموزشی درست و نشریات تخصصی، فراگیر شدن پدیده‌ها اجتناب ناپذیر است و نمی‌توان به این دلیل برداشت سطحی یا ترندی جلوی تجربه در گرافیک را گرفت.

  13. پاسخ فاطمه:
    روشن است که قرار نیست به تعداد طراحان گرافیک در دنیا شیوه برخوردِ شخصی داشته باشیم.
    در گرافیک کاربردی و تبلیغات که طراحی باید تابع سیاست‌های بازاریابی و فروش باشد طبیعتا روش شخصی نقش پررنگی ندارد و جای آن را شیوه‌های اختصاصی سازمانی منطبق بر سیاست های بازاریابی هر شرکت می‌گیرد.
    در آثار مستقل، پروژه های کوچک، سفارش‌هایی با مخاطب خاص و کم، کارهای دانشگاهی و … امکان و فرصت بیشتری برای تجربه وجود دارد و لذا ذهنیات شخصی شانس بیشتری برای بروز پیدا می‌کند.
    اگر بتوانیم یک مجموعه ویژگی‌های مشترک و متداوم و تاثیرگذار بر دیگران را در کارهای چند نفر دنبال کنیم، بتوانیم رد پای آن را در نظام آموزشی و نشریات تخصصی پیگیری کنیم، آنگاه ممکن است بتوانیم جریان یا مکتبی را تعریف کنیم.
    این اشتراکات در «اصول» منافی تفاوت‌های شخصی در «فرعیات» نیست.
    هویت در لایه‌های متفاوت جمعیتی تعریف می‌شود. هویت می‌تواند فردی باشد یا گروهی. ویژگی‌هایی هست که شخص تو را تعریف و از دیگران متمایز می‌کند (هویت فردی) و ویژگی‌هایی هست که تو و گروهی که به آن تعلق داری را تعریف و از دیگرانی که بیرون از این گروه هستند متمایز می‌کند (هویت جمعی).
    کار هر طراحی در چیزهایی با کار دیگران مشترک است و در چیزهایی متفاوت.
    هر طراحی که در کارش انسجام و تداوم ذهنی و عملی داشته باشد خود‌به‌خود این اشتراکات و اختلافات با دیگران در کارش شکل می‌گیرد.
    اما طراحانی که انسجام ذهنی و تداوم کاری ندارند و در هر کارشان به تجربه‌ای متفاوت دست می‌زنند هرگز نمی‌توانند در روشی عمیق و سازنده باشند و همواره در سطح و مصرف کننده اندیشه و روش دیگران باقی می‌مانند.

  14. ((برای یک مشتری غیرایرانی برای یک موضوع غیرایرانی کار انجام بدهی، و بگویی این هویت گرافیک من است و ربطی به موضوع کار ندارد.))
    اصلا از اساس مهم ترین تفاوت گرافیک با نقاشی اینه که به موضوع ارتباط داشته باشه…
    فرض میکنیم که پوستری طراحی میکنیم برای مثلا فلان نمایشگاه نقاشی، که اتفاقا تیپ آثارش غربیه.در طراحی این پوستر فقط سعی کردیم که به قول شما ترکیب بندیمون ایرانی باشه و ربطی هم به موضوع نداشته باشه.یک نفر میاد و این پوستر رو میبینه و بر اساس پوستر ما تصمیم میگیره که این نمایشگاه رو بره یا نره؟رفتن این شخص به نمایشگاه یا نرفتن اون تحت تاثیر پوستر ما خواهد بود.ما میتونیم باعث بشیم شخصی وقتش تلف بشه و یا بانی یک نمایشگاه از مخاطب محروم…و این ربطی به داخل و خارج نداره.
    متاسفانه مهم ترین معضل گرافیک ما فهمیدن و درک یه کلمه است به اسم دیزاین که ماخیلی راحت و بعضی هامون برای ادا در آوردن اون رو به کار می بریم .هر وقت اکثریت جامعه ی گرافیک ایران تونستن این کلمه رو بفهمن اون موقع هم میتونیم به فکر هویت گرافیک ایرانی بیفتیم.ما از اساس صورت مساله رو اشتباه متوجه شدیم آقای راد!

    1. مطلبی که مطرح کردین به نظر خیلی کلی میاد!
      پوستر یکی از فاکتورهایی که میتونه تاثیرگذار باشه روی مخاطب برای تصمیم به رفتن یا نرفتن به یک رویداد نه کلا!( عوامل دیگری هم در انتخاب دخیل هستند)
      با احترام و بدون گارد نسبت به پیام شما./ فاطمه

  15. پاسخ s.m.j:
    زبان گرافیک با انتقال ایده و موضوع دو امر جدا از هم هستند. شما برای اینکه متوجه حرف من بشوید باید بتوانید این دو را از هم تفکیک کنید. من در گفتگو هم سعی کردم این دو را از هم تفکیک کنم که از طرح مساله شما اینطور برمی‌آید که روشن توضیح نداده‌ام. برای میانبر زدن در بحث دست به دامن دو مثال می‌شوم تا شاید روشن تر شود:
    . . .
    ــــ اینجا مد نظر ما ارتباط تصویری است که تعریفش را با اقتباس از مفهوم ارتباط زبانی گرفته است.
    شما می‌خواهید درباره فلان موضوع حرف بزنید برای مثال یک قصه تاریخی را توضیح بدهید. منِ فارسی‌زبان به زبان «فارسی» توضیح می‌دهم و دوست چینی زبان من به زبان «چینی» و دوست انگلیسی زبان من به زبان «انگلیسی». آیا اگر این مساله تاریخی مربوط به تاریخ چین بود منِ فارسی زبان باید به زبان چینی توضیح بدهم حتما تا موضوع منتقل شود؟! اگر درباره تاریخ بریتانیا بود باید حتما به انگلیسی توضیح بدهم تا شما متوجه بشوی؟ اگر تاریخ جنگهای صلیبی بود تکلیف چیست؟ باید به چه زبانی توضیح بدهم؟ هر جمله اش را به یک زبان؟
    می‌بینید که انتقال موضوع یک چیز است و زبان یک چیز دیگر.
    . . .
    ـــ مثال دوم را از گرافیک می‌آورم. برای مثال مگر شما مکتب لهستان یا سوییس نشنیده‌اید؟
    آیا در مکتب لهستان وقتی برای نمایشنامه‌ای از شکسپیر پوستر طراحی می‌شده، طراح یک‌شبه زبان تصویریش را تغییر می‌داده و انگلیسی کار می‌کرده؟ مکتب لهستان فقط مربوط به موضوعات مربوط به لهستان بوده؟ اگر اینطوری بود که دیگه اسمش مکتب نبود. سبک نبود. زبان تصویری نبود.
    آیا در مکتب سوییس وقتی قرار است برای فلان موزه پوستر طراحی شود بر اساس ملیت هنرمند سبک تغییر می‌کند؟! هنرمند مدعو به موزه زوریخ وقتی از ژاپن باشد طراح سوییسی به سبک ژاپنی کار می‌کند؟!
    . . .
    شاید لازم باشد که دوباره روشن توضیح دهم که صحبت من درباره شیوه، سبک، استایل، مکتب یا هر چیزی که اسمش را می‌گذارید است که زبان تصویری ما را شکل می‌دهد و به این زبان می‌توان هر موضوعی را توضیح داد. همانطور که به زبان فارسی می‌توان مردم را به یک نمایشگاه بقول تو هنرمند غربی دعوت کرد، به زبان تصویری فارسی هم می‌توان دعوت کرد.

  16. يك. دهكده جهاني خرده‌فرهنگ‌ها را مي بلعد. طيفي از آرتيست‌ها به واسطه مقابله با فرهنگ جهاني و اين نوع نگاه، رجوع به آثار هنري سنتي را مبناي خلاقيت خود قرار دادند. از دهه چهل حدودا. بعد از حدود پنج دهه مي‌توان جداي از مباحث نظري نتيجه اين مبارزه را در عمل نظاره كرد. آيا از گرافيك لهستان و سوييس در گرافيك دنياي امروز اثر چنداني به چشم مي‌خورد؟ طرح كردن اين نوع نگاه در حيطه گرافيك حرفه‌اي چقدر امروزي‌ست و چقدر به دهه‌هاي گذشته تعلق دارد؟ (گرافيك تجربي يا گرافيك مخصوص گالري‌دارها بحثش جداست. مواجهه غربي‌ها با اين دست آثار بيشتر توريستي‌ست تا حرفه‌اي)

    دو. اعراب نيز به واسطه نوع نوشتارشان مسيري را براي به روز شدن پي گرفتند. با مداخله‌ طراحان غربي البته. به لحاظ زيبايي‌شناسي و اثرگذاري چند نمونه همسنگ لوگوي ايرلاين امارات در گرافيك ايراني وجود دارد؟

    سه.
    in this period many of designers they were force to look at their own culture because there was no connection with outside
    عابديني در اين گفتگو به صراحت مبناي اين رجوع را ايزوله بودن فضاي سي سال پيش عنوان مي‌كند. اين مبنا اما الان وجهي ندارد. در گفتگويي شما هم بازخورد مخاطبان حرفه‌اي (به معناي وسعت و نه دانش) را چندان مثبت ارزيابي نكرديد. طبقه متوسط به عنوان مخاطب اين نوع طراحي را مدرن و امروزي تلقي نمي‌كند. شايد نادرست و برخلاف نيت طراح. اما چيزي كه چالش اصلي فارغ از تجربه و آزمون و خطاست، كنترل و پيش‌بيني عكس‌العمل مخاطب است. تفاوت اصلي گرافيك و هنرهايي با مخاطب خاص و محدود. آيا حل اين مساله به عهده خود طراحان مولف است يا قشر ديگري بايد اين وظيفه را عهده‌دار شوند؟ اگر بخواهيم شبيه‌سازي كنيم، شايد تمايز دو قشر دانشمندان علوم محض و علوم كاربردي راهگشا باشد.

    چهار. تشبيه ذائقه و زبان بسيار جالب است. اگر روزي تمام مردم جهان به يك زبان سخن بگويند، وظيفه يك نويسنده چيست؟ آموختن زبان در كودكي با دريافت داده‌هايي از محيط اطراف شكل مي‌گيرد. ذائقه بصري امروز فردي در روستايي دورافتاده در آفريقا، چقدر با سنن بصري اقوام گذشته‌اش مرتبط است و چقدر با تصاويري كه هر روز در قاب تلويزيون و از ديش پشت بامش مي‌بيند؟ با اين مخاطبان بايد به چه زباني سخن گفت؟ برداشت آنها هرقدر نادرست و ناپخته، محصول جنسي از تعليم بصري‌ست كه از رسانه‌ها به ذهن‌شان تزريق شده‌است.

  17. ایمان عزیز
    گاهی فکر میکنم عجب شانسی نصیب ات شد که تحصیلاتت آکادمیک نبوده/ هوش و ذکاوتت قابل تحسین هست برای تشریح موضوعی پیچیده به اسم / هویت ایرانی / با وجود این همه تشدد آرا در گرافیک امروز ایران بر سر درست یا اشتباه بودن این موضوع.
    اول باید قبول کرد طرح این موضوع در این برهه زمانی واقعا سخت هست ( با توجه به این نکته که دیزاین یک پدیده غربی‌ست و ما مصرف کنندگان این پدیده) رجوع به گذشته و تئوریزه کردن داشته های گذشته مان به زبان تصویری امروز قطعا زمانی طولانی مدت رو طلب میکنه و به شرطی موثر واقع خواهد شد که به اشتباه به تکرار عناصر ایرانی ختم نشود/ اما غیر ممکن نیست. جای خالی این دست گفت گوها واقعا حس می شود جهت روشن تر شدن این گرفت و گیرهای طراحان امروز در درک این مسئله ی مهمی مانند هویت ایرانی /
    برقرار باشید.

  18. پاسخ علی سرویان:
    یک و دو: مبحث جهانی شدن و بوم‌گرایی موضوع امروز است به دهه‌های گذشته تعلق ندارد، بویژه جهانی‌شدن فرهنگی. پیچیدگی‌های این موضوع زیاد است قابل تلخیص در یک جمله نیست. سوادِ من در این حوزه اندک است و همینطور وارد شدن به این بحث نیاز به مطرح کردن مقدمات نظری دارد که در اینجا مجالش نیست احتمالا.
    خوشحال می‌شم توضیح دهید بر چه اساسی می‌گویید طرح کردن این موضوع امروزی نیست؟
    حتی اگر بپذیریم فرض شما بر کمرنگ شدن گرافیک برای مثال سوییس یا لهستان درست است استدالال و نتیجه‌گیری شما صحیح نیست. با چه استدلالی این نتیجه گرفته می‌شود که چون گرافیک لهستان کمرنگ شده برای مثال گرافیک ژاپن هم باید خودش را از پای درآورد؟
    حرف شما مانند این است که بگوییم چون بیش از نیمی از جنگل‌های دنیا نابود شده پس خودمان بولدوزر برداریم بقیه جنگل‌ها را هم نابود کنیم! خب دقیقا کار فعالان محیط‌زیست همین است که این راه رفته را کوتاه، متوقف و یا برگردانند.
    حالا در فرهنگ نمی‌توان چنین کرد و باید منفعل بمانیم و تماشا کنیم؟

    می‌گویید مواجهه غربی‌ها با این موضوع توریستی است. من موافق این نیستم که در بحث بجای استدلال، مدام متوصل به برچسب‌های گنگ و تعریف‌نشده‌ای مثل گرافیک موزه‌ای یا توریستی بشویم. آخر گرافیک توریستی چه معنی می‌دهد؟ اگر منظور شما اشاره به کارهایی مثل کار من است لازم است توضیح دهید منظور شما چیست دقیقا نه اینکه متوصل به برچسب و دسته‌بندیهای سرسری بشوید. من اصرار شما بر پافشاری بر عبارات «موزه‌ای» «گرافیک گالری دارها» «گرافیک توریستی» را متوجه نمی‌شوم.
    من پانزده سال است که کار حرفه‌ای می‌کنم. همه کارهای من بر اساس سفارش‌های حرفه‌ایست. مشتری داشته و منتشر شده و مخاطب داشته. کار حرفه‌ای کردن، مشتری داشتن و مخاطب داشتن موزه‌ایست؟ به صرف اینکه تولید «پُفک» از «کتاب» بیشتر است آن یکی حرفه‌ایست و آن یک موزه ای؟
    زندگی من پانزده سال است که از این راه می‌گذرد. کارهایم چند برابر تیراژ اصلش در مجموعه ها و کتابهای مرجع و آموزشی جهانی چاپ شده. انتشار اثر در کتابهای مرجع و آموزشی از نظر شما توریستی است؟
    از نظر شما کدام‌یک جهانی تر است؟ کارهایی که در بستر و محیط واقعی خود منتشر می‌شوند و فرای آن دیالوگ دارند با جهان، یعنی تاثیر می‌گذارند و تاثیر می‌پذیرند. یعنی به نظام نظری و تاریخی وارد می‌شوند. این‌ها جهانی تر است یا آثاری که به برداشت شما جهانی‌ست اما در همان جایی که هستند هم دیده نمی‌شوند چه برسد به جهان.
    شما باید در مساله جهانی شدن بین «دیالوگ داشتن» و «مصرف کردن» مرزبندی داشته باشید. به گمان من ما خودباختگی در برابر غرب را با جهانی‌شدن و همینطور تجدد اشتباه گرفته اید.
    آن حوزه از گرافیک ایران که شما می گویید گرافیک حرفه ایست رابطه‌اش با جهان «مصرف» است نه «تولید» جهانی. متاسفم که بگویم اگر همین گرافیک به قول شما توریستیِ ما را در دانشگاه تدریس میکنند، آن گرافیک به قول شما حرفه‌ای ما کاریکاتوری از گرافیک صنعتی و تجاری دنیاست.
    لازم است در انتها تاکید کنم که من به چنین دسته بندیهایی معتقد نیستم و همه را در یک نظام میبینم. به ناچار برای بسط نظر شما به دسته‌بندیهای شما پایبند ماندم.

    1. از بین بردن آثار باستانی ایران در سیمره
      و این.. و خراب کردن مجسمه فردوسی دانشگاه فردوسی خراسان….و سکوت و ترس…چه کسی ایران را تا زودتر از این میخواهد…

  19. پاسخ علی سرویان
    سه:
    من چندان با این گفته رضا عابدینی موافق نیستم. نخست آنکه ریشه این ارجاعات به وضوح در روشنفکری دهه چهل و پنجاه و به تبع آن هنر و یا گرافیک آن دروان مشهود است یعنی خیلی قبل از این انزوای جهانی. دوم آنکه اگر فرض بر این است چرا در دیگر هنرها چنین رویکردی، دست کم به این وضوح دیده نمی‌شود؟
    با این گفته شما موافق نیستم که گرافیک لزوما مخاطب گسترده دارد. پیشنهاد من اینست که گرافیک را از بعد درنیاوریم و مسطحش نکنیم. گرافیک یک زبان بصری است که می‌توان با آن حرف‌های همه‌فهم زد یا حرفهای پیچیده‌تر. طبیعتا آنجا که مساله فروش است، مخاطب بیشتر اولویت اول است. اما لزوما همیشه زبان گرافیک برای جذب کورِ مخاطب نیست.
    من ترجیح می‌دهم در عوض گرافیک را با نویسندگی مقایسه کنم. نویسندگی‌هم به طرق و در بسترهای گوناگون وسیله جذب آرا و مخاطب است. یک ستون‌نویس در یک مجله زرد مخاطب چندصدهزارنفری دارد و یک نفر که مقاله نظری فلسفه در یک مجله تخصصی می‌نویسد مخاطب چند صد نفره. هر دو کارشان نوشتن است. ارزشگذاری در بسترهای اینچنین راهکار مناسبی نیست. وقتی صحبت از زبان است زبان هر دوی اینها فارسی است و نه مخاطب زیاد مایه مباهات است و نه مخاطب نخبه مایه فخر.
    چهار
    تمام صحبت من از موضع یک طراح گرافیک است. بنابراین من از موضع «عامل» حرف می‌زنم نه «ناظر». مساله من این نیست که پیشبینی کنم روزی قرار است چه بشود یا در گذشته چه بوده است. من با قضاوت در مورد شرایطی که در آن هستم تصمیم می‌گیرم چگونه عمل کنم. نه در گذشته گیر کنم نه جلوتر به پیشواز آینده‌ی مفروضی بروم که خودم سازنده‌ی آن هستم نه فرضیات.

  20. ایمان عزیز
    گاهی فکر میکنم عجب شانسی نصیب ات شد که تحصیلاتت آکادمیک نبوده/ هوش و ذکاوتت قابل تحسین هست برای تشریح موضوعی پیچیده به اسم / هویت ایرانی / با وجود این همه تشدد آرا در گرافیک امروز ایران بر سر درست یا اشتباه بودن این موضوع.
    اول باید قبول کرد طرح این موضوع در این برهه زمانی واقعا سخت هست ( با توجه به این نکته که دیزاین یک پدیده غربی‌ست و ما مصرف کنندگان این پدیده) رجوع به گذشته و تئوریزه کردن داشته های گذشته مان به زبان تصویری امروز قطعا زمانی طولانی مدت رو طلب میکنه و به شرطی موثر واقع خواهد شد که به اشتباه به تکرار عناصر ایرانی ختم نشود/ اما غیر ممکن نیست. جای خالی این دست گفت گوها واقعا حس می شود جهت روشن تر شدن این گرفت و گیرهای طراحان امروز در درک این مسئله ی مهمی مانند هویت ایرانی /
    برقرار باشید.

  21. یکی از مهمترین مسائلی که خود من همواره با آن مواجه بودم این بوده که در دورانی زندگی می کنم که سطوح مختلف آگاهی به طریقه های مختلفی بر من وارد شده. چه در مواجه با شرق و چه در مواجه با غرب. و هر دوی این ها از طریق ماشین، تئوری های نظری و برخورد های گوناگون در قالب های مختلف هنری حضور خودشان را اعلام کردند. من بواسطه مواجه شدن با تئوریهای نظری دنیای غرب با مفاهیم مختلفی چون پوچی، سوررئالیسم، دادائیسم، فاشیسم، روانشناسی (ناخودآگاه و خودآگاه)، مدرنیته، دموکراسی، پاپ آرت و غیره در زمینه های مختلفی آشنایی پیدا کرده و باعث تغییرات بسیاری در نحوه تفکر و زیست فردی من شده است. در عین حال که ورود این تئوریها و انقلاب های فرهنگی و تصویری باعث آشفتگی من می شود نمی توانم شیفتگی ام را نسبت به این مسائل نادیده بگیرم هر چند که هیچ وقت بطور دقیق زمینه های اجتماعی و سیاسی که باعث به وجود آمدن چنین اوضاعی در غرب شد را نمی دانم و به خواندن کتاب های ترجمه شده و دیدن تصاویر اکتفا می کنم. با مجازی شدن زندگی این روز های ما همنشینی جایگزین توالی شده- سطوح مختلف هستی در کنار هم جای می گیرند و در چنین حالتی چگونه می توان رسوباتی را که با هم تلاقی می کنند و صورت های التقاطی ناجور و گاه فریبنده به خود می گیرند را از هم جدا کرد؟ انسان امروز از آن رو دچار بحران هویت است که هویت دیگر مجموعه ای یکدست با ارزش های ثابت و مطمئن نیست و در روزگار ما دیگر تمدنی یکدست وجود ندارد. به گفته ی اری دلوکا نویسنده ایتالیایی: هر یک از ما جمعیتی در خود دارد. و در چنین شرایطی شاهد این هستیم که خیلی از رفتار ها و ارتباط ها سطحی است و بیشتر به یک سر هم بندی سرگرم کننده شبیه است تا جذب حالات برتر هستی. (داریوش شایگان- افسون زدگی جدید)- در چنین اوضاع آشفته ای- هنر به دلیل ساحت چند زمانی اش که نه فقط متوجه شیوه ی کنونی یا گذشته ماست می تواند نشان بدهد که ما بد زندگی می کنیم و به شیوه ی دیگری از زیستن آدمی در روی زمین اشاره بکند از زندگی متعین دقیق زیسته، ما را به یک زندگی که می توانسته باشد بکشاند. (بابک احمدی) به نظر من این در هنر شدنی است به دلیل آزادی که در دنیای هنر وجود دارد. و آثار شما و عده ای دیگر در حوزه ی گرافیک ایران که چنین نگاهی به این رسانه دارید از این بابت قابل ارزش هست که نحوه ی فکر آدم رو به گرافیک و قالب های بیانیش عوض کرد و کاری کرد که جور دیگه ای به اثر نگاه کنیم، واردش شویم و ارائه بدهیم. مساله بازگشت به گذشته در حوزه های تئوری های غرب هم امروزه مطرح هست و اوضاع بهتری هم داره و در زمینه آثار گرافیک طراحان غربی هم مشخص هست. تمامی این مسائل چیزهای هستن که همواره بهشان فکر می کنم و خواهم کرد و همیشه مسائلی که من با آنها مواجه بودم این بود که من با دارا بودن یک ناخودآگاه فردی و زیست در یک جامعه با یک ناخودآگاه جمع خاص خودش چگونه می توانم اثر طراحی بکنم که حال و هوای من و بافتاری که در آن زیست می کنم را داشته باشد و در عین حال امروزی باشد؟! همیشه معنای گذشته برای من نامشخص هست که این گذشته چیست؟ و منی که بیست سال بطور مدام فقط عنوان های سر در مغازه ها، تبلیغات روی در و دیوار و استیکر های تبلیغاتی و شعارهای پروپاگاندایی رو دیدم آیا باید این ها را به کار ببندم یا نادیده بگیرم؟ آیا هویت دیدنی است؟ یا کنش های روانی خاصیست که به این راحتی ها قابل ردیابی نیست! آیا هویت چهل تکه ی من که بخاطر موقعیت زیستی من در این دنیا به وجود آمده را نمی توان اصالت بخشید؟ آیا نمی توان قالب های بیانی را با هم تلفیق کرد و یک بیان جدیدی به وجود آورد؟ برای این سوال ها جواب هایی دارم و همچنان به دنبالشان هستم و بهشان فکر می کنم اما به نظرات شما هم نیازمندم و همیشه این جمله ژان لوک گدار رو به یاد میارم: مهم نیست که از کجا برداشتی، مهم اینه که به کجا بردیش.
    و من منظور آقای عابدینی رو از این که گفتن طراحیت با خط فارسی زیبا بشه نشان دهنده ی این است که کارت به ساختار ایرانی نزدیک شده است رو متوجه نشدم. منظورشون از زیبایی چیست؟ چون معنای زیبایی گسترده هست این سوال رو می پرسم.

  22. سلام به تيم روزرنگ
    تمام تلاش من اين است كه بيراهه‌هايي را كه در گرافيك ايران به نظرم مي‌رسد به شكلي مودبانه در نظراتم بگويم. در كوران فضاي حرفه‌اي گرافيك حضور دارم و به همان دلايلي كه گردانندگان اين سايت تركيب واقعي تيم خود را معرفي نمي‌كنند، از نام مستعار استفاده كردم. آستانه تحمل يك وب‌سايت نبايد آن‌قدر باشد كه از تضارب آرا استقبال كند؟
    لطفا علت حذف نظر آخر من را بفرماييد.
    [email protected]
    ممنون

    1. سلام دوست گرامى، در پست ديروز توضيح داديم كه به علت تغيير سرور اختلالات اندكى در پست ها داشتيم و بعضى از كامنت هاى منتشر شده به دلايل فنى و تفاوت زمانى بين دو سرور حذف شد كه متاسفانه قابل بازگرداندن نبود.در صورتيكه از كامنتتان كپى داشته ايد مجدد ارسال كنيد. روزرنگ از تضارب ديدگاه ها كاملا استقبال و موضع كاملا بى طرفانه خود را حفظ خواهد كرد.

    2. جناب سرویان ممنون بابت نظرات و طراح مساله‌هاتون و گفتگویی که شکل می‌دهید. سپاسگزار می‌شوم اگر مضمون نظرتان را به خاطر دارید، آن را مجدد ارسال کنید.

  23. پاسخ سجاد حقانی‌نژاد:
    من مُصر هستم که مرزبندی قایل شوم بین آنچه به عنوان نظریه از اروپا و امریکای شمالی به ما می‌رسد و مبتنی بر جوامع آنهاست و آن چه در ایران می‌گذرد. لذا من مطمئن نیستم چقدر بتوان آشفتگی و شلختگی هویتی و فرهنگی ایران کنونی را با نظریه‌های پست‌مدرینستی که بر هویت چندپاره فردگرایانه مبتنی است و نه هویت کلانِ جمعی، تطبیق داد. (که شما در نظرتان به چند نمونه اشاره داشتید)
    (فارغ از اینکه بر نظر بسیاری از نظریه‌پردازان معاصر، دنیای کنونی از وضعیت پست‌مدرن گذر کرده و نظریه‌های پست‌مدرن کارکردشان را از دست داده‌اند و ما وارد وضعیت پس از آن شده‌ایم) من شرایط هویتی ایران را بیشتر به گیجی هویتی تعبیر می‌کنم تا هویت چندپاره. اتفاقا جامعه ایران به گمان من خیلی یکپارچه است و این گیجی در هویت، همگانی است!
    میل دارم وضعیت ایران (در اینجا خود من بر اساس تجربه شخصی خودم) را به آدمی تشبیه کنم که از ضربه‌های پیاپی مشت دچار منگی و گیجی شده و نمی‌تواند تعادلش را حفظ کند و با هر تکانی از این سو به آن سو تلوتلو می‌خورد و در این میان فقط می‌تواند دستش را به نزدیک‌ترین تکیه‌گاه موجود بگیرد تا به زمین نخورد. برای من این تکیه‌گاه، گذشته‌ و سابقه تصویری ماست. اما این تصمیم برای هرکدام از ما متفاوت است. و چه بسیار ایرانی‌هایی که خودشان را خیلی زودتر از این‌ها باخته‌اند.
    لذا این رجوع به گذشته برای من از جنس التقاط و تلفیق (با تعابیر پست‌مدرنیستی) نیست و همینطور از در آن نوستالوژی و تمایل به بازگشت به گذشته هم نیست (البته امیدوارم از نظر دیگران هم اینطور باشد)، بلکه بیشتر درباره ضرورت اتصال به گذشته به مثابه مسیری پیوسته تا اکنون است. تاکید می‌کنم ضرورتِ «اتصال به گذشته» با «بازگشت به گذشته» مرزبندی روشنی دارد.

    مساله معاصر بودن برای خود من هم هنوز روشن نیست و مطمئن نیستم چطور بشود معاصر بودن را سنجید. کمتر در این مساله دقیق شده‌ام. اما تجربه شخصی من درباره خودم این است که وقتی‌که کاری را توانسته‌ام ده سال متداوم پیگیری کنم که توانسته در حوزه‌های مختلف و در سطوح گوناگون با جامعه معاصر ارتباط برقرار کند پس احتمالا معاصر است.
    اگر بخواهیم برای سنجش معاصر بودن پایبند به نظریه‌های معاصر باشیم من مایل هستم که دست‌کم با استناد به نظریه‌های معاصر صحبت کنیم (منظور من نظریه‌های بیست – سی سال اخیر است نه نظریه‌های پست‌مدرن که بیشتر به فارسی ترجمه شده‌اند)

    برای رسیدن به بیان جدید نیاز به تلفیق قالبهای بیانی نیست، همان‌که شما بر بومیت و ذهنیت بومی خود در کارتان متمرکز باشید خودش در دنیای معاصر بیانی نو محسوب می‌شود.
    واقعیت این است که، چندپاره کردن پدیده‌ها و سپس صحبت‌ از تلفیق آنها، تاریخ‌اش کمی گذشته است و نظریات معاصر بیشتر مبتنی بر از بین بردن اولویت‌ها و نظامهای طبقاتی در پدیده‌هاست که امر تلفیق را از اساس بی‌اعتبار می‌کند.

    در مورد صحبت آقای عابدینی باید بگم که این گفتگو بصورت شفاهی انجام شده و متاسفانه من در بعضی جاها دقت لازم را در بیانم نداشته‌ام. من از ایشان نقل به مضمون کردم و حق با شماست واژه زیبا را در جای درستش بکار نبردم. شاید بتوان مثلا متناسب یا حسن ترکیب‌ را جایگزین آن کرد که هر کدام با معیارهای بصری قابل قضاوت هستند. اما در هر صورت بهتر است به اصل حرف ایشان مراجعه کنیم نه نقل به مضمونِ من.

  24. یکی از بهترین مطالب روزرنگ تا به اینجا بود….. همگی خسته نباشید برای این مباحث پر بار و پر سود
    به امید روزهای خوش برای گرافیک ایران 🙂

  25. سلام.میخواستم بدونم چطور میشه به این ترکیب ایرانی رسید…با مراجعه به کدوم منبع وماخذ.یک جایی خوندم آقای سعیدی گفته بودن با مطالعه درباره مینیاتور میشه به همچین ترکیبی رسید.

  26. سلام به نظرم به طور طبیعی گذشتگان ما آثارشون هویت ایرانی داشته یعنی کسی نمیومد با این هدف یک اثر خلق کنه که بگه هویت ایرانی داره اون خواه نا خواه اثرش هویت ایرانی پیدا می کرد در واقع هدفش این نبوده یک اثر ایرانی خلق کنه هدفش ایجاد یک اثر با روحیات درونی خودش بوده به این فکر نمی کردکه باید هویت ایرانی داشته باشه چرا اینطور بود چون مثل الان نیست که ما تحت تاثیر هنر های غرب هم باشیم و باهاش انس گرفته باشیم اون ها با هنر اصیل ایرانی بزرگ شده بودن ولی الان برای ما شناخت هنر های قدیم کار سختیه و بدون اینکه بخوایم با اینکه هدفمون خلق اثری با هویت ایرانی چیز هایی غیر از هنر ایرانی واردش می کنیم

  27. برای حل این مشکل من فکر می کنم اولا باید با سنت خودمان مواجهه شویم و با پیشفرض با آن برخورد نکنیم خیلی ها تصور می کنند سنت را می شناسند یا آنرا دست کم می گیرند ما اول باید سنت را بشناسیم و آنرا را هم از « اصالت » جدا کنیم ؛ سنت خودش صورتی از اصالت است ولی خودِ اصالت نیست و ما دنبال اصالت می گردیم و یعنی اصول. برای اینکار باید پیشفرضها و تئوریهای اکثرا وارداتی را هم کنار بگذاریم که در این مرحله خیلی ها حاضر نیستند از تئوریهای غربی دست بردارند چون تمام علومشان به آن وابسته است این علوم را باید ضمن شناخت ، کنار گذاشت و با دید باز به خودمان بنگریم.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *