حکایتی در دل قضاوت / طیبه توسلی

پروژه‌ی امروز مربوط به تصویرگری کتاب «حکایتی در دل قضاوت» است که جایزه اول کتاب سال از نمایشگاه کتاب شارجه امارات (اتصالات2015) را کسب کرده است. توضیحات مربوط به روند انجام این سفارش را از زبان طیبه توسلی می‌خوانیم:

« تصویرسازی کتاب، قدم زدن در دنیای رؤیاها و حکایت هایی است که موظفت می‌کند دامنه اش را از متن به راویتگری تصویر ببری و با رنگ و رو بخشیدن و هم مسیر کردن چشم، ذهن و قلب مخاطب با آنچه به وسیله  قلم و رنگت تجربه کرده‌ای او را در بهترین حالت ممکن و هیجان انگیزترین شکل، برای ادامه داستان کنار کتاب حفظ کنی.
انگار با هر صفحه در ذهن مخاطبت رنگ می پاشی یا اشاره می کنی؛ آنجا، آنجا را ببین. و هنگامی که او در هر بار تجربه اتمام کتاب همچنان همراهیت می‌کند احساس میکنی وظیفه‌ات شده که در این همراهی، تو هم قدردان حضور او باشی و برایش وقت و انرژی ات را هزینه کنی.
این کتاب یکی از این چندین کاری است که برایم بسیار ارزشمند است، یک داستان و حکایت قدیمی که در دل خود درسی از زندگی را نیز همراه دارد.

وقتی کار پیشنهاد شد و اولین بار که متن کار را خواندم جدا از پندی که داشت از دو کاراکتر اصلی و همچنین دیالوگها خوشم آمد و همزمان با متن، اتودهای ذهنی با سیر داستان شکل می گرفت و همراهم بود. کار را قبول کردم و با مرور داستان، اتودها هم مرور و روی کاغذ می‌آمدند.
متن مربوط به یک حکایتی از قدیم با اصالت عربی-عراقی بود، در مورد پوشش و لباس ها، معماری، ظروف و هر چیزی که به پیشبرد و پیشرفت کار کمک می کرد تحقیق کردم و تکنیک کار هم بر همین اساس انتخاب کردم، چاپ دستی تجربه ای بود که نیاز کار را برآورده می‌کرد.
کاراکتر قاضی و الاغش مهمترین قسمت کار بود، اهمیت نشان دادن فردی به عنوان قاضی نیاز به اتود داشت؛ تنومند، لاغر، جدی باشد یا… و الاغش که چاغ باشد، نحیف و یا …
دوست داشتم و سعی کردم کارکترهای اصلی داستانم بیشتر از بقیه با توجه به اینکه قالب کار کتاب است، حرکت کنند، چشم و ذهن خواننده و بیننده را در لحظه هایی که باید جنب و جوش را حس کند و در لحظه هایی که می بایست وزن یا بی وزنیشان احساس شود.
کار این کتاب در بخشی که وظیفه تصویرگر برای درک بهتر از خوانش متن بود تمام شد. از اتفاقاتی که برای کتاب افتاد خوشحالم اما می دانم که با پایان هر پروژه و بازخوردهایش وظیفه ام در ادامه، دشوارتر از راهی است که تا قبل از آن داشته ام.»

 

 


image 
imageimageimage
  1. آفرین …کار بسیار دلنشین و دلچسب به تصویر کشیده شده….در تصاویری طنز کاراکتر با دیگر شخصیت ها ….یا اشخاص با نما و ساختمان کمی تضاد داره که انشالله با مهارتی که شما دوست عزیز دارید حتما در کتابهای بعدی برطرف خواهد شد….با آرزوی موفقیت هرچه بیشتر

  2. سلام سبک و اجرای کارها خیلی خوب توانسته فضاسازی کند و تفاوت شخصیت ها را نشان دهد و جنبه روایی را حفظ کند
    اما چون برنامه تلویزیونی شکرستان، بی وقفه همه ی عناصر تصویرسازی کودکان کشور را غارت کرده و مطالعه ای از زمان خلق هر کار نداریم و فقط چشم به تلویزیون دوخته ایم در نتیجه تشابه فرمی را در کار شما می بینیم… اگر کتاب سال تصویرگری را ورق بزنیم یا مخاطب کتاب های کودکان باشیم بهتر می توانیم نظری پخته در خصوص کارهای ارائه شده بدهیم
    ممنون از اینکه در دنیای تصویرگری کتاب کودک فعالیت دارید، قدر این فعالیت سال های بعد مشخص می شود؛ زمانی که همین تصاویر نقش می بندند بر ذهن جوانان آینده

  3. سلام خسته نباشید با این کارهای عالی
    رنگ خوب
    فضاهای دوست داشتنی
    ولی خیلی کارکتورا شبیه شکرستون هستن خیییییلی

  4. طیبه جان سبک پرسپکتیو و حال قرار گرفتن موضوعات خیلی شبیه مینیاتور مکتب هرات و مکاتب هندی و چینه .. ولی مال خودت هست و این یعنی نبوغ .. خیلی خیلی ظریف شخصیتهایی که خلق می کنی با بیننده شوخی می کنند ولی خیلی بلند بلند من که بیننده هستم از دیدن کارهای تو لذت برده می خندم .. گاهی نزد خودم می گم ایکاش طیبه بتونه بره به خارج این شهر بزرگ .. بین روستاها و مردم کشاورز یا چوپان .. بین شهرستانهای خیلی کوچک با مردمی که هنوز ساده زندگی می کنند قصه های نابشونو بشنوه .. بره پیش عشایر قشقایی و یا کردهای خوش سیما و مهربون که روی کوهها زندگی می کنند یا عربهای جلگه نشین جنوب یا بلوچهای بی ریا .. یا آذری زبانهای مهربان .. به کرمان به خراسان و به اصفهان و یا حتی شیراز .. این مملکت پر از عشقه .. و پر از ماجراهای عمیق زندگی که هنوز کشف نشده .. بنظرم فاصله بین فضاهای حسی عشایر با ما خیلی زیاد شده ولی بطور حتم یک نقاش صمیمی مثل تو می تونه این فاصله رو کم و کمتر کنه .. شاید تو بتونی دوباره اصالتهای فراموش شده رو بیادمون بیاری عزیزم .. کی می دونه …

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *